چکیده:
جهان هنر در قرن بیستم بیش از همه قرون پیش،مشحون از نوآوری بود.در این قرن،اشتیاق به ابداع،به حدی بود که بیش از همیشه تحولات سبکشناسی و گرایشهای هنری به وقوع پیوست.مهمترین پدیده این قرن،دوریگزینی از طبیعت و بیان جدید نقاش بود که در زبان هنر،میتوان«انتزاع»نامید.نقاش متفکر،با جستجوگری،موضوع را به سادهترین و منظمترین شکل تقلیل داد و هندسه ناب تصویر را کشف کرد.نقاشانی همچون موندریان و دوسبورگ به پیروی از سزان و کاندینسکی پیشگام،با اقتباس از نظریه زیباییشناختی از کوبیسم،«نئوپلاستیسیزم»از بنیان نهادند. آنها با تأکید بر فرم و رنگ ناب،به تعادل بصری دست یافته و ساختار تابلو را استحکام بخشیدند.دوسبورگ برای نیل به پویایی بیشتر،با پایهگذاری«المنتاریسم»،از خطوط مورب بهره برد.دیگر هنرمندانی چون مالویچ و لیسیتسکی،با هدف دستیابی به غایت خلوص هنری،«سوپرماتیسم»را بنا کردند.آنها با استفاده از فرمهای ناب و تعلیق آنها در پهنه اثر،تأثیرات فضایی را روی فرم و کل اثر،به نمایش گذاردند.نقاش انتزاعگر هندسی،با ادعای ترکیب فرمهای ناب، میتواند به اوج اهداف خود و غایت هنر ناب دست یابد.
خلاصه ماشینی:
"آنها با تأکید بر فرم و رنگ ناب،به تعادل بصری دست یافته و ساختار تابلو را استحکام بخشیدند.
میتواند به اوج اهداف خود و غایت هنر ناب دست یابد.
طبیعت انسانی،واسطهای برای بیان نگرشهای نوین هنرمند است.
فرمهای بنیادین و هندسی طبیعت را برداشت و صراحت فرم و
کاندینسکی2،راه برای نقاشانی که به دنبال بیان جدید هنر با
هنرمند دیگری که در زمینه انتزاع هندسی و مطالعه فرم ناب،
دستیابی نقاشان به فرم ناب و هندسی عنوان میشود؛در ادامه،
هنری نوینی برای بیان مفهوم عمیقتری از واقعیت شکل گرفت.
Neo Impressionism کار خود بر صراحت فرم و استحکام ساختار و رجحان بیان
این سبک نخستین ساختار نظام انتزاعی ناب است که به وسیله
هنری خود را«نقاشی باید تنها از ترکیب عناصر هندسی چون
ریشه این اصطلاح احتمالا واژهء عنصر است که مالویچ برای اشاره
نکتهء حایز اهمیت این است که هندسی شدن شکلها به حذف
هندسی است و هنرمند نیز خود را به ندرت از این فرمولها
الف-واقعیت را در هنر تجسمی فقط به کمک ایجاد تعادل بین
درجه تعادلی که میتواند اجرا شود به این قوانین وابسته است.
برای کسب این حداکثر تعادل پویا،سطح تصویر
بر خطوط افقی و عمودی،خطوط مورب را نیز وارد کار خود کرد.
انتزاعی هندسی روی آورد،پردههایی خلق کرد که در اکثر آنها
نیز در این میان،نقشی ارتباطدهنده بین فرم و رنگ دارد.
ویژه ساختاری خود تصور کرده و فرض کنند که این قوانین
عناصر به طور مورب و تعلیق آنها میان زمینه و خلأیی بود که
هنر نقاشی-دستیابی به فرم ناب و ساختار هندسی-بخشید."