خلاصه ماشینی:
ناصر خسرو-شخصیت مورد بحث ما-شاعر و متفکری است که سفر او نقطه اصلی تحول در زندگی او محسوب میشود،زندگی پیش از سفر او به لحاظ اعتقادی در هالهای از ابهام فرو رفته است و به ضرس قاطع نمیتوان معلوم کرد که آیا او شیعه مذهب بوده یا بر مذهب اهل سنت،اما،این را از روی قطع و یقین میتوان گفت که او پیش از تحول روحی و فکری،اسماعیلی نبوده است،و این موضوعی است که از سفرنامه و برخی قصایدش کاملا مشهود است چنانکه در قصیدهای با مطلع:«ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر» تحول فکری خود را موقوف به بروز دغدغهها و دلمشغولیهای اعتقادی در درون خود میبیند و گرایش تازه خود(گرایش به مذهب اسماعیلی)را حاصل سفر به شهری آرمانی معرفی میکند،چنانکه خود در قصیده مزبور میگوید،این تحول فکری در چهل و دو سالگی روی داد: پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو جویان خرد گشت مرا نفس سخنور (دیوان،مینوی،ق 242،ص 509) ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر ترسنده شد این نفس مفکّر ز مفکّر از شافعی و مالک،و ز قول حنیفی جستم ره مختار جهان داور رهبر هریک به یکی راه دگر کرد اشارت این سوی ختن خواند مرا آن سوی بربر (همان ص 508) برخاستم از جای و سفر پیش گرفتم نز خانم یاد آمد نز گلشن و منظر سپس به تجسس حقیقت از مذاهب و اقوام گوناگون اشاره میکند: از پارسی و تازی،وز هندی،وز ترک وز سندی و رومی وز عبری همه یکسر وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بیمر و از دشواریهای سفر میگوید: از سنگ بسی ساختهام بستر و بالین وز ابر بسی ساختهام خیمه و چادر (همان،ص 510) پس آنگاه از ورود به شهری و آشنا شدن با راهبر و راهنمایی راه آشنا سخن میگوید: روزی پرسیدم به در شهری کآن را اجرام فلک بنده بد افلاک مسخر شهری که در او نیست جز از فضل منالی باغی که درو نیست جز از عقل صنوبر شهری که من آنجا برسیدم خردم گفت اینجا بطلب حاجت و زین منزل مگذر رفتم بر دربانش و بگفتم سخن خود گفتا مبر اندوه که شد کانت به گوهر (همان،ص 511) در ابیات بالا منظور از«شهر»،«قاهره»مرکز حکومت فاطمیان و مقصود از«دربان»،«المؤید فی الدین شیرازی»است.