چکیده:
در این مقاله، ضمن بیان مبانی دموکراسی و نیز دو رویکرد در میان
متفکران اسلامی در خصوص اندیشه سیاسی، بر این نکته تأکید شده است که
مردمسالاری اسلامی یا دموکراسی اسلامی با رویکرد دوم کاملا سازگار است.
خلاصه ماشینی:
"2. اگر حاکمیت از آن خداوند است، برابری سیاسی و حقوقی انسانها به معنای حق حکومت کردن از کجا استنباط شده است؟ حاکمیت در برهههای خاصی به افراد خاصی (انبیا و امامان علیهمالسلام ) واگذار شده است که با مبانی دموکراسی تضاد آشکار دارد؛ اما با کدامیک از مبانی دینی در تضاد است؟ نویسنده مقاله ادعا میکند که قرائت راستین و مطلوب ایشان تنها با دموکراسی سازگار است، نه با یکه سالاری؛ اما تبیین نمیکند که چگونه در حکومت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم دقیقا این دموکراسی اجرا میشده است.
نویسنده محترم مقاله که سعی دارد مبانی دموکراسی را موجه جلوه دهد، هیچ دلیلی اقامه نمیکند که اساسا چرا انسانها از این حیث برابر میباشند؟ آیا خداوند این حاکمیت را به طور برابر و مساوی بین همه انسانها توزیع کرده است؟ ایشان تصریح میکند که تنها در رویکرد اول ـ که مورد قبول ایشان نیست ـ بین انسانها از حیث حکومت کردن تفاوت وجود دارد و این رویکرد سنتی که از طرف امثال سید قطب و شیخ فضلالله نوری و تریبونهای نماز جمعه تبلیغ شده است، دم از نابرابری میان مؤمن و کافر و عالم و جاهل میزند.
حال سؤال این است که اگر مردمی رضایت دادند که ریاست جامعه با فردی کافر باشد و او نیز قواعد دموکراسی و مردمسالاری را پذیرا شد، آیا میتوان گفت در آن جامعه مردمسالاری اسلامی برقرار است؟ آیا حداقل یک حکومت دینی آن نیست که فردی که در رأس دستگاه دولت قرار میگیرد، ولو به نمایندگی و وکالت از مردم، شرایط شرعی را داشته باشد؟ آیا این شرایط از احکام ثابت اسلام نیست؟ نویسنده محترم بهخوبی میداند که در دیدگاههای اسلامی چنین حقی به رسمیت شناخته نشده است."