"فاصلهگیری زمانی ـ مکانی موجب فرآیند ازجاکندگی و گسترش روابط اجتماعی از محیطهای محلی به سایر محیطها، و در نتیجه، تجدید ساختار آن محیطها شد و آیندهنگریهای اتوپیایی مبنایی برای وضعیت امور در آینده گردید.
بر خلاف مارکس که مدرنیته را مساوی با سرمایهداری میداند، گیدنز این پدیده را چنین تبیین میکند: اقتصاد سرمایهداری، نظام تولید صنعتی را ایجاد میکند و این امر موجب پیدایش ابزار مدرن خشونت و ساختارهای جدید اعمال خشونت(ارتش) میشود و برای کنترل این خشونتها باید ساختار نظارت از بالا(دولت ملی) شکل گیرد.
نویسنده در پایان به نقدهایی بر گیدنز اشاره میکند؛ از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ابهام در تعریف مدرنیته؛ توجهنکردن به ابتنای بازاندیشی مدرنیته بر اساس عقلانیت ابزاری و شکاکیت؛ وجود تناقض میان ادعای امتناع پسامدرن با ابتنای مدرنیته بر پایه دولت ملی؛ تناقض میان انقطاعیدانستن پدیده مدرنیته و استفاده از سرعت به عنوان کمیتی پیوسته برای اندازهگیری آن؛ خارج دانستن برخی جنبشها از جمله فمینیسم از مدرنیته و تبییننشدن دقیق رابطه میان نهادهای مدرنیته."