چکیده:
: به نظر آقای سروش، آزادی بیان در این روزگار یک حق شمرده میشود، هر چند
بیان یاوه باشد. در مورد آرای علمی روشن است که باید آزادی بیان وجود داشته باشد، اما در
مورد آرای سیاسی و نقد حکومت، مرزهای آزادی بیان متفاوت است و هیچ حکومتی اجازه
نمیدهد که مخالفانش تا مرز براندازی پیش بروند. عموم متفکران و نظریهپردازان همیشه
حقی را به قدرت مستقر و فعلیتیافته میدهند تا از خود دفاع کند. در اینجا منطق حق و باطل
کار نمیکند، بلکه منطق قدرت کار میکند.
خلاصه ماشینی:
"همیشه توجیهی درست میکردهاند؛ اما ریشه و باطن و ماهیت این بود که ما چون قدرت داریم، حق هم داریم که از خود دفاع کنیم؛ همان حرفی که رهبر جمهوری اسلامی هم گفت: حکم برانداز در همه جای دنیا معلوم است.
در اینجا سؤال بسیار بزرگی پیش میآید، و آن این است که پس قیامی که علیه شاه در کشور ما شد، بر چه مبنا بود؟ آیا کسانی که این قیام را میکردند به شاه حق میدادند که آنها را براندازد؟ وقتی ما میگوییم حکم برانداز در همه جای دنیا روشن است، چه در حکومت اسلامی و چه در حکومت غیراسلامی، در این صورت کسانی که علیه نظام شاه مبارزه میکردند، چه فکری و چه تئوری سیاسی در ذهن داشتند؟ چگونه به خود حق میدادند با آن مبارزه کنند؟ اگر به خودشان حق میدادند، چرا به طرف مقابل حق نمیدادند؟ چرا طرف مقابل حق نداشت با براندازان مقابله کند و آنها را زندان یا اعدام کند؟ وقتی قدرت، از آن نظر که قدرت است، محق است از خود دفاع کند، استثنا کردن چرا و برخی را محق دانستن و برخی را محق ندانستن چرا؟ در حکومتهای دموکراتیک هم همینطور است.
اشاره در نظر آقای سروش، حکومتی مطلوب است که هاضمه بیشتری برای تحمل مخالف داشته باشد و هر چه این هاضمه فراختر باشد، حکومت بهتر است و حکومتهای مردمسالار این ویژگی را بیش از سایر حکومتها دارند و دلیل ترجیح آنها نیز همین است؛ وگرنه در جایی که کار به براندازی حکومت برسد، هیچ حکومتی، حتی دموکراتترین حکومتها نیز آن را تحمل نخواهد کرد و با برانداز بهطور جدی برخورد میکنند؛ خواه حکومت حق باشد یا باطل."