خلاصه ماشینی:
"بعد از چندی توانستم لذت جویدن غذا را به فرشاد بیاموزم و بار دیگر شیرینی آموختن را تجربه کردم و انرژی دوباره گرفتم و فهمیدم که " خواستن ، توانستن" است .
در تمام این مدت نیز ارتباط خود را با کارشناسان کاردرمانی و فیزیوتراپی قطع نکردم و از راهنمایی آنها استفاده میکردم تا اینکه فرشاد روزی توانست در کمال ناباوری روی پاهای خود بایستد و همهی ما را غرق در شادی و سرور کند و من بار دیگر یاری خدا را احساس کردم و شاکر او شدم .
اما بعد از مدیت تصاویر جذابیت خود را برای فرشاد از دست دادند و آموزش کندتر شد میبایست چارهی دیگری میاندیشیدم و بعد از آن بود که از آلبوم عکس استفاده کردم ولی این آلبوم نیز جذابیت خود را از دست داد و به همین دلیل فکر درست کردن کتاب با تصویر برجسته و متحرک افتادم ."