خلاصه ماشینی:
"مجری یک اثر هنری،چه کتاب باشد یا فیلم یا نقاشی یا عکس،باید بخواهد که در مورد اثرش حرف زده شود و حرفها را بشود و از الک و صافی ذهنش عبور دهد و به پیشنهادهای خوب عمل کند.
مثلا اگر دو نقاش باشند،که یکی از آنها در محافل روشنفکری شرکت کند و دیگری شرکت نکند، البته ارتباط اولی با این محافل برایش یک امتیاز میشود.
عدهای هم میآیند برای خرید و نمیدانند کدام کار را بخرند و مدیر گالری آنها را راهنمایی میکند و در واقع مهر تأیید به آثار آن نقاش میزند.
به نظر من این ماجرا وقتی میتواند ادامه پیدا کند و اثر هم همپای اسم بزرگ شود که نقاشی،همانطور که گفتم قابلیت ادامهء کار داشته باشد.
به عقیدهء شما کدام بخش از نقاشی ما دارد مشتری پیدا میکند؟ آیا این رفتن آثار به خارج از کشور واقعا هستهء مرکزی هنرهای ما را نشانه رفته یا پوسته است؟ دوبی و کریستی و حراجها به کنار،آنها حراجاند و ربطی به کیفیت اثر ندارد.
او در تلاش است که هم مخاطب خاص خود را به کنکاش وادارد و هم ابعاد تجسمی آثارش را به اوج رساند؛چون از تابلوهایش اینطور مفهوم میشود که حیات هنری از یک سو رابطهء تنگاتنگی با معیارهای زیباییشناختی و از سوی دیگر به درک مخاطب بستگی دارد.
از یک سو استفادهء هوشمندانهء رضوان صادقزاده از خطوط کنارهنما و پرهیز از هرگونه حجم و سایهپردازی به این آثار صراحتی درخور توجه بخشیده است که با ترکیببندیهای سادهء خود،بیننده را مسحور میکند."