"با ردوبدل شدن هر جمله،بیشتر حس میکنیم دو روح بیگانه به اشتباه در فضای مشترکی محبوس شدهاند و هیچچیز،حتی گفتگو که به ظاهر باید راهگشای ارتباط باشد نمیتواند بر سرمای میان این دو غلبه کند.
مرد داستان معتقد است انتخاب مترو برای خودکشی شاید برای این بوده که میخواسته همه بدانند چه عذابی میکشد.
در اینجا عقیم بودن مرد مفهومی نمادین و عمیق پیدا میکند که از طریق آن علت سرمای حاکم بر فضای داستان را درک میکنیم.
فضای محدود و مشخص داستان،پرهیز از حضور شخصیتهای متعدد،انتخاب یک موضوع واحد(فقدان ارتباط انسانی)به عنوان محور قصه،ارزش دراماتیک اثر را تشدید میکند و موجب میشود قصه ریتم پرتنش خود را از دست ندهد.
»این جمله نمیتواند تصویر مورد نظر نویسنده را درست منتقل کند اما میشود به جای آن بنویسیم؛ «و بعد دود سیگار را بیرون داد و دود به طرف محلی کشیده شد که زن نشسته بود."