چکیده:
آیا روند جهانیشدن در تعارض با حاکمیت ملی است؟برای پاسخ گفتن به این پرسش، ابتدا باید گفتارها و کردارهای سیاسی معاصر در خصوص حاکمیت جهانی بازبینی شود. این بازبینی باید آن مفهوم از قدرت را که در پس حاکمیت جهانی نهفته است،تفسیر کند. برای تفسیر این مفهوم نیز باید مفهوم دولت نوین یا مدرن و مفاهیمی که این نوع دولت بر پایه آن شکل گرفته است،تبارشناسی شود. تبارشناسی2روشی است که میشل فوکو به تأسی از نیچه آن را در بررسی تاریخ به کار میگیرد.فوکو بر آن بود که در دوران جدید دگرگونی عمیقی در کانون حاکمیت سیاسی پدید آمده است.از نظر او قدرت،دیگر در پی انقیاد و تخریب نیروهای که در اختیار دارد نیست؛بلکه قصد دارد با نظارت و سازماندهی مجدد آنها به ترغیب و تقویتشان به کار کردن برای زندگی بهتر بپردازند. اعمال قدرت بر بدن انسان که همچون یک ماشین فرض میشد و نیز میل به تعدیل جمعیت موجب شکل گرفتن سیاست کالبدمدار و نیز سیاست زیستمدار شد.اینها نیز موجب پدید آمدن شبکههای خوداتکا و خود سامانبخش حاکمیت شدند که برآمده از تأثیر متقابل پیچیده میان عقلانیت ما و فنون تخصصی نوین بود.علوم جدید،همچون مالیه عمومی و جرمشناسی که هدفشان نظم بخشیدن به جمعیت و ساختن«انسانهای سودمند» بود،پدید آمد.حاکمیت سیاسی«فضامند»شد-یعنی در فضاها و مکانهای بیشتری دخالت ورزید و از خود«محدودهزدایی»کرد-یعنی قلمروش را گسترش بخشید.بر این پایه و با کشف«مفهوم حرکت»،حاکمیت بیشاز پیش به بسط قلمرو و محدودهزدایی از خود دست زد و پساز آن با ظهور پدیده ناپلئون و پیدایش جامعه«سرعت سالار»، حاکمیت بیشتر از پیش به سمت جهانیشدن گام برداشت.
خلاصه ماشینی:
مهمتر از همه،آنچه در اینجا مایلم تفسیری سیاسی و تاریخی از آن ارائه دهم،جنبه مثبت برنامه این کمیسیون و نیز گروهی دیگر از فعالان و دستاندر کاران است و آنچه در اینجا در صدد برهم زدنش هستم،نه سکوت،که نوعی تکگویی خرد است که دخالت قدرت را در تغییر شکل دادن به بسیاری از زندگیهای واقعی،آدمیان واقعی و شأن و منزلت-و نه مشروعیت-بخشیدن به خشونت مندرج در نوعی حاکمیت انضباطی1که به مقصد و تقدیر ما تبدیل شده است،پوشیده و پنهان میدارد.
بازاندیشی جایگاه جهانی شدن به منزله حاکمیت یکی از نقشهای ماندگار و مهم فوکو در پیشبرد علم انتقادی سیاست،طرح این نکته است که نوآوریهای صورت گرفته در فناوری سیاسی برای توسعه اقتصادی سیاسی ضروری و اساسی بوده است.
با وجود این،بار دیگر باید مفهوم قدرت زیستمدار را مورد توجه قرار دهیم و توجه داشته باشیم که تولد جامعه فعال-که در نوشتههای اولین فن سالاران دولت نوین منعکس شده است-در شکل اولیه و اصلی آن براساس «قدرت بازرگانی و حکومتی دولت»شکل گرفته بود؛بدین معنا بدن و هواداران علم جرمشناسی و حاکمیت نوین یقینا بر سر آن قضیه اساسی که مبنای اندیشه آنان است،یعنی تأمین امنیت عمومی4و استقرار جامعه مولد،اتفاقنظر دارند،همانطور که فریدریش (1).
روند سلسلهمراتبی شدن در نفس ساختار حاکمیت جهانی شکل میگیرد که این خود جایگزین دولت ملی و منطقهای میشود؛یعنی استقرار نظم سرعتسالاری که در آن هرکه سریعتر عمل کند،برنده خواهد بود و هرکه آهستهتر اقدام نماید بازنده،و بدینترتیب،شکل جدیدی از گسترش روند سلسله مراتبی در جهان استقرار مییابد که حاوی خشونت و شدت بیشتری است.