خلاصه ماشینی:
"بنابراین شاعر نوخواه عربی ناچار است که در پرتو آنچه گذشت از معیارهائی که قائم بر همان ثبات و جمود است چه رد شعر و چه در فرهنگ صرفنظر کندتا بتواند شعری درخور این لحظه که در آن زندگی میکند و هماهنگ با تمدن آن بوجود آورد،و این امر هم برای طبیعی است که برای رسیدن باین هدف نباید میراث شعری خود را دارای ارزش نهائی و در درجه عالی کمال ببیند؛باید میراث مدنی و فرهنگ کلی خود را در چهارچوب فرهنگ و تمدن جهانی قرار دهد و ارزش آن را بنسبت عناصر انسانی آن و سهمی که در پیشرفت فرهنگ و تمدن جهانی داشته بسنجد،و سنجهای هم که در این آزمایش بکار میبرد باید تنها قوام آن آزادی و عقل باشد.
قدما شعر را إحساس و صنعت میشمرده اند،و بهمین جهت شاعران گذشته کمتر عنایت و اهتمامی باندیشه و معنی داشتهاند، و همه اهتمام آنها بریخت و شکل یا بعبارت دیگر بقالب شعری و طرز بیان متمرکز بوده است:و سخنسنجان گذشته هم باین امر نظر نداشتند که آیا فلان شاعر در شعر خود موضوع تازهای را که برای زندگی یا فرهنگ یا روحیه عربی دارای اهمیت باشدمطرح ساخته یانه،بلکه تنها مواردی را در شعر مورد گفتگو و توجه قرار میدادند که موجب تمتع و لذت نفس میدانستند،و این باعث گردید که شاعران بدنبال ایجاد و اختراع انواع دیگری از شعر غیر از آنچه میشناخته و بارث برده بودهاند نروند و در همان محیط محدودی که برای آنها ساخته بودند محصور بمانند،و ما برای این امر هیچ دلیل و توضیحی نمییابیم جز انکه آنرا نتیجه و اثر همان فرهنگ در بستهای بدانیم که شاعر در آن پرورش یافته و قدرت بیرون آمدن از زیر آن سرپوش و زیرپا گذاردن سنتهای آنرا ندارد."