خلاصه ماشینی:
"بعد از 1957 این موتیف ماهی(شکل بیضی)موتیفی شد برای نوعی کار و دورهای که آبسترهای فضایی بود و با وجود فضایی بودن حالی زیر آبی داشت.
برای من این مسأله مطرح نیست یعنی تمام کارهایی که گفتم اگر شما ببینید مثل زنجیری بهم بستهاند.
-هراسی ندارید ازین همه پراکندن؟فکر میکنید چه چیزی مشخص شماست در میان این همه پراکندن؟ - inteligence suPreme من -کارهای شما خیلی دور از هم است،به نظر من یکی از برجستگیهای کار شما این است که میتوانید یک حرف را به چند شکل گوناگون بگوئید.
جنبهی لوکال هنر را با یک مثال ساده خلاصه میکنم:مثلا موسیقی واگنر آلمانی را میشود با موسیقی ایتالیائی مقایسه کرد،اما آنچه به شعر و ادبیات -البته از نظر ظاهر-بیشتر شکل لوکال میدهد زبان است.
اما امروزه با این انترناسیونالیسمی که وجود دارد احمقانه است بیاییم به زور کار شرقی بکنیم امکان ندارد.
ممکن است کار یک خرده«شمالی»باشد و یا با مللی رابطه داشته باشد که از نظر دید،فلسفه و غیره با ما بیشتر رابطه دارند و این موضوع بسیار اتفاق میافتد اما مدیترانهای یا یونانی نیست.
بلد است یک لیوان بکشد،مثلا،حالا اگر نمیتواند به آن جان بدهد،سرانجام راهش را خواهد یافت،لیوانش میشود اونیورسل،که برای خودش شعر دارد،زندگی دارد و یک لیوان معمولی نیست.
اسم این کار را هم گذاشت آریژینالیته،اینکه من میخواهم اینجور بگویم!و همین است که فاصلهی میان Publique و هنرمند هر روز،در هنر زمینهای وسیعتر میشود.
فقط باین دلیل که در آبستره فرم خارج که وجود ندارد، کولتور هم که نیست تا بگوید این کار خراب است،اینستکه هرچه میکند میگوید من اینجور حس میکنم!در حالیکه وقتی اینجور حس میکنی حست باید گویا باشد دیگر."