خلاصه ماشینی:
"سؤال اول این است که چرا وچگونه کودتای 1299 به سرعت به یک سلطنت جدید یا یک اقتدار و سلسلۀ جدیدمنتهی شد؟یعنی در یک فاصلۀ بسیار کوتاه این کودتا به دست دو نفر که تا حدود زیادیناشناخته بودند و تفاوتهایی هم بین آنها بود انجام شد و در فاصلهای نزدیک به چهارسال،این کودتا منجر به استقرار یک رژیم سلطنتی میشود،چرا؟این سؤال درچارچوب تئوریک جامعهشناسی سیاسی بهطور خیلی مختصر در قالب مسئلۀ قدرت وامکان قدرتگیری سریع رضا خان مورد بررسی قرار خواهد گرفت،البته موضوع اصلینیست.
سؤال دوم،که در واقع محور است،این است که چه رابطهای بین وقایع پس از کودتابا موضوع دولت در ایران وجود دارد؟وقایع پس از کودتا در واقع،مطالعۀ موردی و بهعبارت دیگر از مصادیق و نمونههای مشاهدات تاریخی است.
اندرسن در این بحث ویژگیکارکردی برای سلطان عثمانی قائل میشود اما میتوان از بحث کارکردگرایی اندرسن،نه کارکردگرایی پارسونز که در چارچوب نظریۀ سیستمها مطرح شده،برای بررسیموضوع دولت در ایران استفاده کرد.
در همین خلأ هنجاری-کهاگر ارزشی با قضیه برخورد کنیم و اسفبارترین بعد قضیه نیز همین است-خود قدرت،هنجار میشود؛یعنی قدرت رضا خان یا کودتا به جامعۀ مدرن سیاسی تحمیل نمیشود،بلکه مورد اقبال قرار میگیرد.
پس چنیننیست که ساختارهای مدرن قدرت،سلطهگرا نیستند؛بلکه این است که این خلأهنجاری را در جاهای دیگر نمیبینیم؛یعنی در واقع قدرت به معنای ایرانی خودش کههمان بحث سلطانگرایی باشد،شکل میگیرد و ظهور یک آدم بسیار باقدرت در آن دورۀفقدان اجماع و وفاق،میشود منشأ وفاق و اجماع.
اما برداشت نظری،به نظر من اگر به چهارچوبنظری که پری اندرسن در بحث جامعهشناسی تاریخی و کارکردی بودن قدرت به کارگرفت توجه کنیم شاید یک چهارچوب نظری برای مطالعات مبحث قدرت و دولت در ایران بتوان پیدا کرد."