چکیده:
جمال الدین عبد الرزاق اصفهانی از شاعران بزرگ قرن ششم هجری است.بیشتر اشعار
جمال الدین در مدح و ستایش امرا و بزرگان عصر اوست.بدین جهت به عنوان شاعری مداح و
قصیدهسرا شناخته شده است، اما تأمل و ژرفنگری در شکواییههای متعدد جمال الدین که
در انتقاد از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عصر خود سروده و همچنین
قصایدی که در حکمت و موعظه به نظم درآورده نشان دهنده جهانبینی خاصی است که وی را
از زمره شاعران مداح و درباری دور میکند.در این جهانبینی زهد و اعراض از دنیا،
اعتزال، انقطاع از خلق، قناعت، تجرید، توکل و رسیدن به مرگ ارادی و اختیاری بسیار
شمرده میشود و عناصر اصلی این جهانبینی را تشکیل میدهد.این نوع جهانبینی را که با بارقههایی از یک بینش عرفانی در آن به چشم میخورد
و بسیار شبیه به جهانبین عرفانی زاهدانه و عابدانه نظامی گنجهای است میتوان
نتیجه نابسامانی اوضاع اجتماعی و سیاسی قرن ششم، تنفر و انزجار شاعر از وضعیت بد
اجتماعی و اخلاقی و سیاسی قرن ششم، تنفر و انزجار شاعر از وضعیت بد اجتماعی و
اخلاقی عصر خود، و واکنش کنفی و عصیانگرانه او نسبت به چنین اوضاع و احوالی دانست.
خلاصه ماشینی:
"وقتی دیوان وی را ورق میزنیم و به عنوانهای قصاید مینگریم شکواییههای متعددی از روزگار و اوضاع و احوال بد اجتماعی و سیاسی قرن ششم دریای بسیار زیاد است و این امر نشان میدهد که اوضاع بد اجتماعی و سیاسی قرن ششم دریای روح حساس، مهربان و پر عاطفه جمال الدین را بیش از ظلم و جور قوم وحشی و متجاوز و غارتگر بیگانه که موجب دگرگون شدن ارزشهای اخلاقی و معنوی در میان مردم جامعه شدهاند و فقر و تهیدستی و مفاسد اخلاقی و خواری و ذلت را برای آنان به ارمغان آوردهاند، فریادهای خشمگینانه سر میدهد و خطاب به حاکمان ستمگر عصر خود چنین میگوید:از تو میگویند هر روزی دریغا ظلم دیوز تو میگویند هر سالی عفی الله ظلم پاررویها گشته است بو العباس و دلها بو لهبزان که سرها ذو الخمار است و زبانها ذو الفقارظلم صورت مینبندد در قیامت ورنه منگفتمی اینک قیامت نقد و دوزخ آشکارآخر اندر عهد تو این قاعدت شد مستمردر مساجد زخم چوب و در مدارس گیروداردین به دنیا میفروشی نیست بس سودی در اینباش تا تو بازگیری در قیامت این شمارتو همی سوزی ضعیفان را که هین جامه بکنتو همی سوزی یتیمان را که هان آقچه بیاروجه مخموری تو بر بوریای مسجد استوز مسلمانی خویش انگه نگردی شرمساراطلس معلم خری از ریسمان بیوهزنوانگهی ناید تو را از خواجگی خویش عارگر به دیباهای رنگین آدمی گردد کسیپس در اطلس چیست گرگ و در عبایی سوسمار؟(1/ص 166-165)وی فرومایگی و بخل و دونمتی خواجگان عصر خود را اینگونه مورد انتقاد قرار میدهد."