خلاصه ماشینی:
ریز:ص 115(بحث پیرامون آراء؟؟؟) (10)-هنری لوکاس،تاریخ تمدن،ترجمه آذرنگ،جلد اول،ص 14 (11)پل؟؟؟،دایرة المعارف فلسفه،جلد دوم،ص 274 و 275 موجد تمدن را اینها میداند:«اولا ظهور و انبساط صنایع و وسعت تجارت و مراودات و مناقلات روزافزون و مواصلات بری و بحری بین اروپا و نواحی دیگر دنیا مخصوصا بر اثر کشف دماغهء امید و قارهء امریکا؛و ثانیا احیاء علوم و آداب و صنعت یونان و روم و بیداری و رغبت عظیم مردم به آنها مخصوصا بر اثر سقوط قسطنطنیه و استیلای ترکهای عثمانی به آنجا و مهاجرت کلی اهل علم یونانی از آنجا به ممالک مغرب؛و ثالثا اختراع طبع و سهولت تکثیر نسخههای کتب؛و رابعا اصلاح دینی پروتستانی و فعالیت«لوتر»و هم عقیدههای او؛و خامسا و شاید هم مهمتر از همه،آزادی افکار و عقاید سیاسی و مذهبی به تدریج در مغرب زمین.
13این سه مؤلفه(نظام پویای ارزشی،علم و قدرت سیاسی)در واقع تپش و پویایی خود را(در یک جامعه رو به تمدن و یا تمدنی که رو به اوج دارد)از دین-که در کانون آن قرار داشته و مجموعهء نظام تمدنی را پویا و فعال نگه میدارد-بهره میبرد.
اگر چه در کانون این تمدن جهانبینی ماتریالیستی و بینش ماتریالیسم تاریخی و به دنبال آن جایگزینی مردم(خلق) بجای«الوهیت»مکاتب توحیدی تعبیه شده بود و جزمیت حزبی میکوشید تا با معرفی حزب به عنوان مفسر و بیانکننده راستین منویات معبود جدید، نظام ارزشی مورد نیاز برای یک تمدن را فراهم آورد،اما این تمدن به خاطر آنکه یک شهروند نمیتوانست با آن آموزهها به اغنای ایدئولوژیکی کافی دست یابد(غیر فطری بودن آموزههای مکتب ماتریالیسم)بنابراین مؤلفه نظام ارزشی مستقیما و به مرور تحلیل رفته و دچار انقباض گردید.