چکیده:
دوران بین دو جنگ جهانی برای ملت عرب دوران حساسی بود.چه آنان، هنوز از استبداد
عثمانی خلاصی نیافته، به استعمار خارجی گرفتار آمدند و کشورهای عربی هر کدام بنحوی
تحت الحمایه استعمارگران بزرگی چون بریتانیا و فرانسه و ایتالیا گردیدند.از آن پس
جنبشها و شورشهایی در مصر و سوریه و عراق شکل گرفت و اعتراضات مردمی به برنامهها و
اهداف استعماری کشورهای سلطهگر و دولتهای منصوب جیرهخوار آنان فزونی یافت.در این میان، شعرا با سلاح قلم و شعر و احساس وارد عرصه مبارزه شده، باب جدیدی
در استعمارستیزی گشودند.آنان ضمن اعتراض به وجود بیگانگان در کشور خویش که موضوع اصلی و سر منشأ و در
صدر موضوعات دیگر است، به ملت در برابر نیرنگبازیها و مکر و حیله استعمارگران هشدار
داده، آنان را از فریب خوردگی بر حذر داشتند.همچنین توطئههای بیگانگان را که در
قالب عقد پیمانها و انتخابات صوری و پارلمانهای فرمایشی شکل میگرفت، با محکوم کردن
آن، خنثی میکنند.بنابراین موضوعاتی که بیش از همه، اشعار آنها را تحت الشعاع قرارداد، عبارتند
از:الف-اعتراض به بیگانگان ب-هشدار در برابر نیرنگ استعمارگران ج-محکوم کردن
انتخابات و پارلمانهای فرمایشی و عقد پیمانها که در این مقاله جداگانه به آنها
پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"محمد عبد المطلب در پی وعدههای او در حالی که انقلاب در اوج خود بود، غربیها را مورد خطاب قرار داده، میگوید:یا ناشری علم السلام ألم ترواللسلم فی أرجاء مصر مجالاماالعدل ما حریه الأمم التیسارت رسائلکم بها ارسالایا عهد و لسن أین و لسن هل دریأنا بمصر نکابد الا هو الا(عبد المطلب، 193 منقول از عمر الدقاق، 309)«ای کسانی که پرچم صلح برافراشتهاید(و ادعای برقراری صلح میکنید)مگر قبلا در مصر نشانههایی از صلح نیافته بودید؟آن عدالت و آزادی که برای برقراری و ایجاد آن پی در پی مکاتبه میکنید، چیست؟ای دوران ویلسون، کجاست ویلسون؟آیا میداند که ما در مصر از اوضاع هولناک آن رنج میبریم؟»طبیعی بود که عرب از آن پس تمامی اطمینان و اعتماد خود به غرب را از دست داد و لحن سخن شعر نیز شدت و حدت یافت و برخی از آنان علاوه بر هشدار ملت در مقابل مکرها و حیلهها و وعدههای دروغین استعمار، به روشن نمودن حقایق امور و دعوت به هوشیاری در مقابل دامهای سیاسی آنها پرداختند.
از جمله تیرهایی که استعمار را هدف گرفت قصیدهای است از رصافی که در ان با اظهار تأسف از تحت الحمایگی مصر بر کشورش میگوید:خلقتم لنا من کل عهد مموهقیودا بها استقلالنا یتقیدالی أن غدا استقلالنا ضحکة الوریبه ساخر کل امریء و منددو صار کسیف قاطع فی اکفکمیجرد للارهاب طورا و یغمد(همان، 421)«شما با هر معاهده ظاهر فریبتان حلقهای به زنجیرهای افزودید که بر استقلال ما زده شده بود تا اینکه استقلال ما مضحکه مردم شد، و هر کس آن را به باد تمسخر گرفته، محکوم می کرد و همچون شمشیر برندهای در دست شما گردید ک علیه ما و برای ترساندن ما هر وقت میخواستید از نیام برمیکشیدید و هر گاه نمیخواستید غلاف میکردید."