خلاصه ماشینی:
"مادام النا وسایل کارش را از کیف پزشکی بیرون میکشد اما در همان اولین معاینه متوجه پاهای پشمآلود مردانه زائو میشود و از اینکه او را دست انداختهاند،چنان شوکی به او دست میدهد که با جیغی غش میکند روی زمین.
به چه دلیل او را دست انداختهاند؟ آیا به این دلیل که او تنها مامای تحصیل کرده در آن شهر عقب افتاده است؟و یا شاید به دلیل اینکه هنوز و همچنان جامعه مردسالار تحمل اقتدار یک زن را ندارد؟ مهتاب همه چشماندازهای تاریک و زشت را وقیحانه روشن کرده و کالسکه پس از عبور از کوچه پس کوچههای گلآلود به مقصد میرسد و مادام النا به هنگام پیاده شدن از کالسکه همه پولهائی را که پاداش تحقیرش بوده است به کالسکهچی میدهد.
یک زن و مرد میانه سال فرانسوی میهمان رئیس نظمیه هستند اما رئیس نظمیه همان زائوی شب گذشته است که با کمال ادب از پشت میزش برمیخیزد و مادام را به زبان فرانسه به دو نفر میهمان فرانسوی معرفی میکند:مادام النا تنها مامای تحصیل کرده شهر ما هستند که رازهای شنیدنی از تجربهها و مداوای اهالی شهر دارند ولی متأسفانه به دلیل رازداریشان چیزی از این ماجراها نمیگویند."