خلاصه ماشینی:
"اگر به چهار شطح معروف تاریخ عرفان ایران-که همهجا نقل میشود و از زبان چهار عارف برجسته برجوشیده است-بنگریم،این ویژگی بیان پارادوکسی و نقیضی را میتوان،به نوعی،مشاهده کرد: 1)سبحانی ما اعظم شانی(بایزید متوفی 261) 2)انا الحق(حلاج مقتول در 309) 3)الصوفی غیر مخلوق(ابو الحسن خرقانی متوفی 425) 4)لیس فی جبتی سوی الله!(ابوسعید متوفی 440) تناقضی که در جوهر این گزارهها نهفته است،چنان آشکار است که نیازی به توضیح ندارد: قطرهای که دعوی اقیانوسبودن کند،دعوی او یاوه است و گزافه.
بنابراین،خوانندهء این کتاب باید بداند که با پیچیدهترین تجربههای روحی یک عارف سروکار دارد و بایزید در انتقال تجربهء روحی خویش رفتارهایی با زبان کردهاست که در نظر بعضی افراد میتواند نمایشگر کامیابی و یا ناکامی هنری او باشد.
تنها از دیدار خویش با ابو سعید ابو الخیر(357-445)بر سر خاک بایزید یاد کردهاست آنجا که میگوید بوسعید به هنگامی که بر سر گور بایزید با وجاهت خاص خود حاضر بود به خاک بایزید اشاره کرد و گفت:«این پیر گفته است که خدای تعالی گامهای اولیا را نثار زمین قرار دادهاست،این حسودان چه میگویند؟»مقصودش این بود که چون است که بدین راضی نمیشوند؟7 این دیدار باید قبل از سال 425 که سال درگذشت ابو الحسن خرقانی است اتفاق افتادهباشد و سفر بوسعید به بسطام قبل ازین تاریخ بودهاست.
گرچه اصل کتاب جنید،امروز،در دست نیست ولی پاهرهایی از آن را ابو نصر سراج طوسی(متوفی 378)در کتاب اللمع خویش نقل کردهاست که هم در فهم شطحات بایزید بسیار کارایی دارد و هم در پژوهشهای مرتبط با تاریخ هرمنوتیک عرفانی در ایران و اسلام."