خلاصه ماشینی:
"درد را...
حسین راهکوه (به تصویر صفحه مراجعه شود) برای گفتن شعر باید تا عمق عشق تا عمق آتش سفر کرد و پوست زخمی درد را بوسید.
2 در چشمانم نوری است که همواره مرا به سوی آینده میکشاند و ندایی در گوش میشنوم که همواره میگوید برو 3 هرچه باد میآمد ایستادیم نیافتادیم درد در رگها جاری گشت کشیدیم اما نکشیدم جز تصویر آنچه را که پاک بود."