چکیده:
در حدود دو قرن پیش انقلاب صنعتی جوامع صنعتی را به وجود آورد که نظام تولید و
اقتصاد آنها بر پایه استفاده از ماشین و منابع جدید انرژی استوار است. صنعتی شدن،
بدون تردید، تأثیر عمدهای در توسعه اجتماعی در دو قرن گذشته داشته است.اما از
دهههای 1950 و 1960 برخی تحلیلگران اجتماعی این نظریه را مطرح ساختند که علم و
تکنولوژی به تنهایی نقش قاطعی در زندگی اجتماعی بازی میند.بعضی متفکران و
جامعهشناسان نیز از آن پس نظریههایی را درباره دگرگونی در جوامع مدرن صنعتی مطرح
نموده و کوشش کردهاند آینده این جوامع را پیشبینی کنند.آنها معتقدند که جوامع
صنعتی مدرن در آینده وارد مرحله نوینی از توسعه خواهند شد و به جامعه جدیدی؛جامعه
فراصنعتی، تبدیل خواهند گردید.انتقال به جامعه فراصنعتی دیگر اساسا مبتنی بر
صنعتگرایی نیست و در واقع نمایانگر مرحله ژای از تسوعه است که به کلی فراتر از
دوران صنعتی است.در این مقاله برخی از برجستهترین نظریههای مطرح شده درباره جامعه صنعتی و
شکلهای گوناگون جامعه فراصنعتی مطرح و نقد و بررسی شدهاند.چنین مینماید که گر چه
دگرگونی در همه جوامع اجتنابناپذیر است و جوامع صنعتی پیرشفته با شتاب بیشتری
متحول میشوند، اما بدون هیچ گونه تغییر بنیادی در ساختار اجتماعی این جوامع بعید
به نظر میرسد که انتقال به نوعی جامعه جدید امکانپذیر باشد.
خلاصه ماشینی:
"این جنبشها در شرایطی اوج میگرفتند که دوران رشد مداوم اقتصادی، اشتغال کامل و گسترش آموزش عالی بود و این تصور وجود داشت که جوامع صنعتی پیشرفته وارد آنچه که اغلب دورانبعدکمیابینامیده شده است گردیدهاند، یعنی دورانی که مسائیل بنیادی تولید حل شده و شرایط لازم برای ایجاد یک نظم نوین اجتماعی، یک جامعه رفاه و خوشبختی فراهم گردیده است(با تومور 1372، ص 62).
آنچه در همه این مفاهیم مشترک است این اندیشه است که توسعه اقتصادی بر پایه پیشرفت علم و حتی نوعی ضرورت تکنولوژیک تأثیر فراگیر و بنیادی بر کل زندگی اجتماعی و فرهنگی دارد و از این روی تا حد زیادی ماهیت مبارزات سیاسی را تعیین میکند، گروههای اجتماعی جدیدی را برجسته میسازد، توازن قدرت بین ملتها را تغییر میدهد و موجب دخالت روزافزون دولت در اقتصاد میگردد(باتومور 1372، ص 108).
گسترش آموزش و دانش و مهارتها، نه تنها سوادآموزی و گسترش آموزش ابتدایی بلکه آموزش فنی و تخصصی برای مشاغل فنی، مدیریت حرفهای، و همچنین توسعه شهرنشینی و وسایل ارتباط جمعی، توافق عمومی در مورد ارزشهای فرهنگی شامل دنیوی شدن اعتقادات، پذیرش سودمندی علم و تکنولوژی، مخالفت با عادت و سنت و پذیرش اخلاق کار و بالاخره همسانی فزاینده جوامع صنعتی و توسعه شبکههای وسیع وابستگی متقابل اقتصادی که خطرهای جنگ را کاهش میدهد.
برخی جامعهشناسان معتقدند که چون تکنولوژی عامل اصلی در توسعه اقتصاد، جامعه و فرهنگ است، حاملان دانش فنی باید همه امور جامعه را اداره کند بعضی از مؤلفان این نظر را مطرح کردهاند که در جامعه امروزین دو کارکرد آشکار وجود دارد:یکی از این د وبا کارکرد قدرت مطابق میکند و تکنوکراتها آن را اجرا میکنند؛دومی کارکرد دانش است که متخصصان آن را اعمال میکنند."