خلاصه ماشینی:
"«جمشید امیر بختیاری» (*)-آقای استاد محمود فرخ،از شاعران نامدار و قصیده سرایان طراز اول معاصر شب شد و قصهء پیریم فر یاد آمد جانم،از بیم و غم و مرگ به فریاد آمد پیر،زندانی محکوم به قتل است و خرد هر زمان،بانگ زند خیز!که جلاد آمد یا چو بشکسته پی،آهوی بدام افتاده کز کمین،جانب خود دیده که صیاد آمد شکوه از پیری و نوحه است بر ایام شباب آنچه از گفت اساتید کهن یاد آمد بینیاز از همه چیزم،مگر از عمر دراز ویژهگر شامل احباب و هم احفاد آمد مانده یکهفته به ماه رجب امشب،که مرا خاطر آزرد که بازم شب میلاد آمد سال هفتاد و نه از عمر،ز دور قمری شد بیایان و کنون نوبت هشتاد آمد تاکنون از خطر اندیشه و بیمی گر بود نیروی حب بقا سخت به امداد آمد من ز هشتاد هراسانم و آن حب بقا سوی امید مرا عاجز از ارشاد آمد پدر نامورم،رفت به هشتاد بخاک هم به هشتاد،ز غم مادرم آزاد آمد خاطراتی دگرم،وسوسه آرند که هان!"