"ورزی* (تصویرتصویر) جمع خوابآلود وفا گر از کسی بینم،ز خود بیگانه میگردم، من آن شمعم،که بر گرد سر پروانه میگردم.
چرا اشک مرا،در حسرت یک بوسه میریزی، که بر گرد لبت،چون خندهء مستانه میگردم.
بمرغان چمن،دادند سیر باغ و بستان را، من آن بوم سیهبختم،که در ویرانه میگردم.
چرا بر خود نلرزم؟من که در این بزم پرغوغا، بدست مردمی بدمست،چون پیمانه میگردم گر از سیل حوادث،گشت ویران خانهء عشقم، چو یاد روزهای رفته،در این خانه میگردم."