خلاصه ماشینی:
"پارسا تویسر کانی* (به تصویر صفحه مراجعه شود) درد دل دو پرندهء مرغی اندر قفس همی نالید، نالهاش مرغ دیگری چو شنید.
گفت این نالهها سخنسازی است.
نیست از سوز دل،زبان بازی است.
خود مهیاست اب و دانه او، هست معلوم آشیانهء او.
همه عشق است و شور و شادی و شوق، خود بود چهچهاش نشانهء ذوق.
گفتش این گفتهات ز بیخبری است، بانگم از شوق نیست،نوحهگری است.
در قفس قیلوقال من چون است؟ نیم آزاد و کار من زار است، شیر هم چون اسیر شد،خوار است.
آنچه گفتی ز آب و دانه و جای، باز گیر و در قفس بگشای.
معنی ذکر لب مجنبان به ذکر رب گفتن، نیست ذکر خدا،به لب گفتن!
گفت دانا:مراد و معنی ذکر هست یاد خدا،به قلب و به فکر.
و رجز این است رسم و عادتشان، خود پریشان شود جماعتشان!
زن اگر پاکدامن و خوشخوست، مصطفی گفت:مرد برتر از اوست!"