خلاصه ماشینی:
"سامانی* (به تصویر صفحه مراجعه شود) یار من نبود یاری که رفت،در پی دیدار من نبود.
هرکس که بود،بود،ولی یار من نبود!
مرغی که جست،راز دل زار من نجست، رازی که جست،راز دل زار من نبود!
روزی که رفت،نامد و شامم سحر نداشت، عشقی که ماند،شمع شب تار من نبود!
پندی که داد،پهنهء پندار من نداشت، نقشی که بست،نقشهء افکار من نبود!
سروی که رفت و سایهء مهرش ز من گرفت همسایه،با درخت سپیدار من نبود!"