چکیده:
در این نوشتار، با نگاهی معرفت شناختی به بررسی این مسئله می پردازیم که گستره عقل در دست یابی به معرفت های دینی تا کجاست؟ بی گمان این بحث آن گاه مطرح می شود که در مسئله اعتبار عقل در حوزه معرفت دینی، بدین نتیجه دست یابیم که عقل توان درک گزاره های دینی را فی الجمله دارد و می تواند درباره آنها داوری کند. به نظر می رسد عمده بحث متفکران شیعه درباره اعتبار عقل، به این مسئله برمی گردد که اعتبار عقل در دین تا کجاست و در چه بخش هایی از دین می توان از راه آن به معرفت دست یافت؟ نمی توان در میان آنان، اندیشمند برجسته ای را یافت که اعتبار عقل را در دست یابی به معرفت های دینی به کلی مردود شمارد. در میان کسانی که ممکن است به ذهن خطور کند که عقل و معرفت های عقلی را در حوزه دین نفی کرده اند، اخباری ها در گذشته و در عصر حاضر، تداوم دهندگان راه آنها، یعنی اصحاب تفکیک هستند. آیا آنها اعتبار عقل و داوری آن را زیرسؤال برده و منکر اعتبار عقل شده اند یا آنکه جهت د یگری در نظر آنهاست؟ با رجوع به آرای آنها برمی آید که ایشان درصدد نفی مطلق اعتبار عقل نیستند، بلکه فی الجمله اعتبار عقل را پذیرفته اند و تنها در گستره اعتبار آن با دیگر اندیشمندان شیعه اختلاف نظر دارند. از منظر آنها، اعتبار عقل بی حد نیست، بلکه به حوزه خاصی محدود می شود. افزون بر آن، نمی توان ملاک های احکام را از راه عقل استخراج کرد و فهمید. در این نوشتار، پس از شرح دیدگاه رایج حکما، فقیهان و اصول دانان، به دیگر دیدگاه های بدیل می پردازیم و در این راستا، مروری بر بحث انگیزترین و شاخص ترین چهره های مکتب اخباری افکنده، اندیشه های آنها را بازخوانی می کنیم.
خلاصه ماشینی:
"دیدگاه رایج دربارة گسترة اعتبار عقل در حوزة معرفتهای دینی، دیدگاه عموم اندیشمندانی که ادراکات و استدلالهای عقلی را در دین معتبر میدانند این است که عقل در قلمرو خود میتواند عقاید غیرنقلی، همچون هستی خداوند و صفات او و کلیات اصول اخلاقی و حقوقی و دیگر ارزشها را از راه استدلال اثبات کند و بفهمد، اما گزارههای اعتقادی مبتنی بر ادلة نقلی، همچون پیامبری یا امامت شخصی خاص، رجعت و ویژگیهای برزخ از این راه ممکن نیست.
بدینسان، در ادامه با نگاهی گذرا به مهمترین مسائلی که در بخشهای گوناگون دین قابل طرح است، منابعی را که برای شناخت و اثبات هریک از آن مسائل می توان به کار گرفت مشخص میسازیم: در نمودار ارائه شده، مهمترین اصول و فروع اعتقادی و مهمترین مباحث کلامی، همراه با منابع یا راههای معرفت آنها ترسیم شده است.
آیا جز هندسة اقلیدسی، دانش دیگری هست که این قواعد در آن اعمال شده باشد؟ آیا فلسفة اسلامی مشحون از گزارههای پسین یا به تعبیر دقیقتر، آمیخته با چنین گزارهایی نیست؟ آیا فرضیههای علمیـ تجربی، مبنای استدلال یا برخی از مبانی فلسفی قرار نگرفته است؟ چرا در فلسفه اسلامی، میان استدلالهای پیشین و پسین تمایزی ایجاد نشده است؟ چرا استدلالهای ارائه شده به روش شبه هندسی، به بدیهیات ارجاع نیافتهاند؟ به نظر میرسد بهجای رویکرد کلامی و دلدادگی به مجادلههای متکلمان، لازم است شیوة برهان را در شاخهها و گرایشهای فلسفه و دیگر علوم عقلی پیگرفت و در برهانهای اقامه شده، دوباره و سهباره تأمل ورزید؛ مقدمات و شکلهای آنها را ارزیابی کرد و مقدمات پسین را از پیشین تفکیک ساخت و سپس با توجه به قواعد صوری استدلال و اصول منطقی و معرفتشناختی، در محتوا به ارزیابی استدلالها پرداخت."