خلاصه ماشینی:
خاموشی مطلق آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید از گناه اولین بر حضرت آدم رسید گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید قصة شیرین عشقم رفت از خاطر ولی کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت بار دیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید سرخوشم با این همه، زیرا که میراث جنون نسل اندر نسل، از آباء و اجدادم رسیدم هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید بیمارستان بدون اطلاع قبلی دم در بیمارستان شهید میشوم نگهبانی دست مرا میگیرد و به سمت بهشت میبرد به غرفههای ستاره و گل قدم مینهم جامهای بهشتی یکبارمصرف است سیگاری روشن میکنم و خاکسترش را در ملکوت میتکانم سکوت میشکند مومنان از زیارت هم جا میخورند جام پنجرهها لبریز از سوال روی دست کنجکاویها چرکین میشود فرشته من ساعت میزند و نگهبان بدون اطلاع قبلی از پیروزی شیعیان جنوب لبنان، حراست میکند ایندرال، آدرنالین، منشاوی، آرنولد...