خلاصه ماشینی:
"تو هم از بار فرایض سر متاب برخوری از«عنده حسن المآب9» در اطاعت کوش ای غفلت شعار میشود از جبر پیدا اختیار در نظر او اصل عبودیت اصل آزادگی است و اساس اختیار است: باد را زندان گل خوشبو کند قید،بورا،نافهی آهو کند و این اصل به دریا پیوستن را به دنبال دارد: قطرهها دریاست از آئین وصل ذرهها صحراست از آئین وصل اقبال خلاصهء خودشناسی را در الگوی والای انسانیت و با مدح اوصاف او نشان میدهد و این نمونه بعد از سرور عالمیان در وجود مولای متقیان متجلی شده است که با بریدن از نفس و تسلط بر آن و در اثر شناخت خود ید اللهی میکند: شیر حق این خاک را تسخیر کرد این گل تاریک را اکسیر کرد از خودآگاهی ید اللهی کند از ید اللهی شهنشاهی کند 9-اقبال صفات عشق را با خوف و رجاء بیان میکند و محبت بی خوف عشق نیست بلکه توجه به یأس و ناامیدیهاست: طرح تعمیر تو از گل ریختند با محبت خوف را آمیختند اما خوف از چه؟و چگونه این خوف برطرف میشود؟ تا عصای«لا إله»داری به دست هر طلسم خوف را خواهی شکست و انسان به حق پیوسته را از قید خوف آزاد میداند،هرچند ابراهیموار از خوف،ساطور بر گردن فرزند نهد: میکند از«ما سوی»قطع نظر مینهد ساطور بر حلق پسر خوف را در سینهء او راه نیست خاطرش مرعوب غیر الله نیست او بعد از شرح مراتب اطلاعات اسلامی از صلاة و صوم،عظمت حج را اینگونه پیام میدهد: مؤمنان را فطرت افروزست حج هجرتآموز و وطن سوزست حج و طاعات را وسیلهای میداند تا انسان لیاقت خلیفة اللهی پیدا کند: نایب حق در جهان بودن خوش است بر عناصر حکمران بودن خوش است 10-او چشم انتظار منجی عالم و چراغ عالم افروزست."