چکیده:
از زمان ماکس وبر به بعد‘ جامعه شناسی علمی بر آن بوده است که خود را فارغ از احکام ارزشی و ارزش گذاری قلمداد کند. و از زمان مارکس و گایتانوموسکا *‘ جامعه شناسی سیاسی نیز درصدد رد و افشای اندیشه های خیال پردازانه (یوتوپیایی) بر آمده است . از اینجاست که جامعه شناسی دشمن سوگند خورده ایدئولوژی ویوتوپیا شده است. اما مساله این است که این دو هدف با یکدیگر همخوانی و سازگاری ندارند. چگونه می توان یک اندیشه یوتوپیایی را مردود دانست و درعین حال از صدور احکام ارزشی فارغ و برکنا رماند؟ جامعه شناسی امروز خود را به روش علمی و ارزش گذاری بیطرفانه متعهد می داند و فرض را برآن می گیرد که این دو تعهد با هم سازگاری داشته و مانعة الجمع به حساب نمی آیند. اما چنین نیست و همین تناقض ‘ بر تناقض بین جامعه شناسی و یوتوپیا سایه می افکند. کارل پوپر در روش شناسی علوم اجتماعی نویسنده ای پر آوازه و با نفوذ است. از نظر بسیاری از جامعه شناسان «روش علمی» مترادف برآوردی است که پوپر از روش علمی دارد. با وجود این خود پوپر بر این باور نیست که جامعه شناسی باید فارغ از احکام و ارزش گذاری باشد به عقیده او تعهد داشتن به جامعه شناسی علمی به نحوی که مانع از صدور احکام ارزشی در مورد اندیشه های خیال پردازانه نشود‘ متضمن آن است که به رد آن اندیشه ها بپردازیم . پوپر از این نظریه ارتدکسی حمایت می کند که اندیشه خیالپردازانه قابل ایراد است‘ اما اینکه این حکم ارزشی را از برداشت خود پوپر از روش علمی استنتاج کنیم‘ امری بیسابقه وغیر عادی است. به عقیده من نظریه پوپر هم مهم وهم نادرست است. در این مقاله دلائل خودم را در این مورد ارائه می دهم.
خلاصه ماشینی:
"پوپر از این نظریه ارتدکسی حمایت میکند که اندیشه خیالپردازانه قابل ایراد است، اما اینکه این حکم ارزشی را از برداشت خود پوپر از روش علمی استنتاج کنیم، امری بیسابقه و غیر عادی است.
به نظر من دلیل نیاوردن پانویس در این سه مورد چه در جامعه باز و چه در فقر تاریخیگری پیرامون کلگرا بودن مارکس، این است که مارکس اصولا کلگرا نبوده است، مارکس بر آن نبود که«تمامی جامعه»را بر طبق نقشهای معین و نسخهای از پیش تعیین شده«از نو بسازد»ممکن است عناصری یوتوپیایی در اندیشه او وجود داشته باشند اما او را یک انقلابی«اسرارآمیز»نامیدن کاملا گمراه کننده و حتی(اگر بخواهیم از واژههای خود پوپر در مورد «یوتوپینها»استفاده کنیم)جنونآمیز است.
اما اگر مفهوم قوی«کلگرایی»(یعنی قصد تغییر کل جامعه) قویتر از آن است که به مارکس یا به هر متفکر بزرگ دیگری، اطلاق شود، در این صورت برنامه بدیل(آلترناتیو)پوپر(تغییر گام به گام فاقد حزم و احتیاط یا خود-انتقادی)نیز بسی ضعیف است.
زیرا هر چند این نظر که امکانات انتقاد در لیبرال دموکراسیها بیش از«حکومتهای ستمکاره»است ممکن است سخنی درست باشد (گر چه اگر بناست همه نظامهایی که لیبرال دموکراسی نیستند ستمکاره قلمداد شوند، خود رژیمهای ستمکاره انواع گوناگون دارند)، دوگانگی نرمشناپذیر و خشک پوپر فرصت طرح این سؤال جالب را از بین میبرد که چه امکاناتی برای انتقاد در«حکومتهای ستمکاره»و چه محدودیت- هایی بر انتقاد در«حکومتهای دموکراسی»وجود دارد؟فلسفه اجتماعی پوپر به نام عقل حملهای به یوتوپیانیسم است.
حتی کسانی که برداشت پوپر را از روش علمی و ارزشهای عقلانیت، نقادی و آزادی فردی قبول دارند ممکن است این فلسفه او را مورد انتقاد قرار دهند."