همکار خوب من - مجله آرش خبر و گزارش

"او مردی بود وارسته،دور از نقش و نگار ظاهر فریب،همرنگ و همنشین‌ دهقانان،با افکاری بلند و بیانی موثر که همواره مکنون دل خود را با جملاتی‌ ساده و پرمعنی به مردم روستانشین القا می‌کرد،دستشانرا می‌گرفت و از تیرگی‌های جهل و نادانی،ایشان را به افق‌های روشن و باز دنیای راستی‌ها سوق میداد. وی بقالب یک«ماهی سیاه کوچولو»درمی‌آمد و برای کشف رازهای‌ پشت پرده و دیدنیهای جهان آشفته باسری آکنده از شور بشردوستی و حقیقت‌ بینی بی‌پروا از لابلای موانع و مشکلاتی که بوسیله‌ی انسان!درسر راه انسان‌ های دیگر ایجاد میگردد،می‌گذشت تا دیدنیها را به‌بیند و به مردم نیز نشان‌ دهد و ای بسا ماهی‌وش در دام«مرغهای سقا و ماهیخوار گرفتار آید!1 این‌چنین مردی که یک لبخند پرمهر و پدرانه بر گوشه‌ی لبها گذاشته‌ در اولین روز ورودم به قریه از منیکه زورگوئیها و یاوه‌سرائیهای بازرسان و راهنمایان بی‌خبر از راهنمایی به جانم آورده بود،استقبال کرد و دل افسرده و مأیوس مرا با نمایاندن کارکرد خویش نسبت به تعلیم و تربیت بچه‌های«آخیرجان» که(از دو سال پیش افتخار ادامه‌ی تدریسش را دارم،)دوباره به کار و کوشش‌ کشید."