خلاصه ماشینی:
"و شک نیست که این تعادل و تأثیر متقابل نمیتواند خودبخود صورت بگیرد،بدلیل دیرجنبی(اینرسی (Inertia که در طبعت گروه است،و نیز در اثر سختی و صلابتی که بهرحال در ضابطههای نظم هست،همیشه،این تأثیر متقابل و تعادلی که از آن پدید آمدنی است با فاصله وقوع مییابد،و درست در همین فاصله است که ضرورت عمل آگاهانه بوجدانهای بیدار تحمیل میشود.
اما ضرورتی که در بازآفرینی هنری است و از خود هستی هنرمند و پیوند نا- گسستنیاش با واقعیت برمیجوشد،با اجباری که بدستآویز یا آن اصل حاکمیت فرد یا گروه ممکن است از بیرون بر هنرمند وارد آید از بیخ و بن مباینت دارد.
برای این دسته از هنرمندان آزادی در عمل حاصل است،چه ارادهشان در تعارض و تناقض آشکار با مسیر نظم نیست و اگر اکثریت افراد اجتماع نیز آگاهانه در همین پیوند مادی و معنوی با نظم مستقر بوده مانند آن هنرمندان پذیرفتار این نظم باشند میتوان گفت که آزادی عمومیت دارد.
اما-و حرف همین جا است-در دورانیکه اکثریت اندیشمند و فعال مردم با نظم مستقر بهر عنوانی سازگاری نداشته,ارادهاش با آن در تعارض و تناقص باشد و باین تعارض و تناقض امکان حل شدن از راه تأثیر متقابل در تعادلی زنده و متحرک داده نشود،چنانکه در پیش هم گفتیم در این صورت آزادی نیست.
در چنین احوالی فرد یا گروه حاکم در برخورد با هر متعرض،خاصه اگر هنرمند باشد، آسانترین راه را که بنبستی کامل است و کمینگاه فاجعهها-انتخاب میکند:بیک دست پول و مقام و کامرانی و شهرت زودرس یعنی هرچه نیروی مرد را خنثی کند میافشاند و بدست دیگر با شلاق محدودیت و فشار و ستم پیش میآید،هر چیز را که هدف اعتراض است در پرده قدس میپوشاند،انواع محرمات پدید میآورد، آزادی را در بند میکشد."