چکیده:
توجه به نقش نیروهای اجتماعی در تولید معرفت در دورههای مختلف دانش بشری
در درک تحولات نظری رشتههای مختلف اهمیت خاصی دارد.جنبش اجتماعی زنان در غرب به
ویژه در دو دهه اخیر همراه با تمایل به ورود به رقابت در عرصه تولید شناخت و معرفت
اجتماعی خصوصا در سطح آکادمیک بوده است.یکی از حوزههای مورد توجه طرفداران این
جنبش حوزه مطالعاتی روابط بینالمللی است.فمینیستها تأکید دارند که این حوزه مطالعاتی تحت سلطه مردان و ارزشهای
مردمدارانه بوده و از توجه به مسأله«جنسیت»و پیامدهای آن در عرصه روابط بینالمللی
سر باز زده است.شاخههای مختلف فمینیسم با توجه به چگونگی مفهومبندی فمینیسم،
مشکله زنان، آرمان جنبش و غیره به طرق مختلف بنیادهای معرفتی فرانظری و نظری در این
حوزه مطالعاتی را به چالش کشیدهاند.این مقاله تلاشی است برای شناسایی مقدماتی چالش
فمینیستی در مطالعات بینالملل.در آغاز بحثی در مورد توجه جنبشهای اجتماعی به طور
عام و جنبش زنان به طور خاص به تولید معرفت ارائه میشود.بقیه مقاله چشماندازهای
اصلی فمینیستی و برداشتهای آنها از علم، علوم اجتماعی و چالشهای اصلی آنها در
مقابل جریان اصلی مطالعاتی در حوزه روابط بینالملل را همراه با برخی از دستاوردهای
علمی آنها مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"این بازیابی اجازه ایجاد تغییر را با به چالش (1)Politics of theory(2)Chandra Mohanty(3)Women,s Studiesکشیدن دیدگاههای سنتی در مورد دانش پذیرفته شده میدهد، کارگزاری زنان را در کنترل زندگی خود ترویج میکند، شامل نهادهایی که در آن مطالعه و کار میکنیم نیز میشود؛زیرا نه تنها با برداشتهای پذیرفته شده در مورد آنچه باید آموخته شود مبارزه میکند، بلکه چگونه آموختن را نیز به چالش میکشد؛به زنان در کل قدرت میدهد و باعث تغییر آنها میشود.
فمینیستها عملا موفق شدهاند مفهوم جنسیت و بحث درباره موقعیت زنان در روابط بینالملل و چشماندازهای زنانه در این عرصه را وارد مناظرات و گفتمانهای آن کنند و حتی در بخشی از ادبیات روابط بینالملل که متعلق به جریان اصلی و حاکم آن تلقی میشود نیز نویسندگان دیگر نمیتوانند نسبت به این مباحث بیتوجه باشند و حداقل فصل یا بخشی از هر کتاب متأخری در حوزههای نظری روابط بینالملل به طرح مسائل زنان و/یا چشماندازهای فمینیستی اختصاص یافته است.
در سالهای اخیر، با توجه به محدودیتهای خاص هر یک از چشماندازهای فمینیستی در عرصه نقد شناختهای موجود و عرضه شناختها و گفتمانهای بدیل، برخی از فمینیستها بر آن شدهاند که فمینیسم را به دستور کار نظریه انتقادی پیوند دهند تا از این طریق هم بتوان از بصیرتهای پسا تجددگرایان در زمینه رابطه قدرت و شناخت، بر ساخته بودن شناخت و هویتها، لزوم شالوده شکنی از گفتمانهای مسلط و غیره استفاده کرد و هم راه را برای عمل اجتماعی و اعتبار قائل شدن برای گفتمانهای انتقادی بدیل در بستری از مفاهمه و مناظره مستمر و همچنین مبارزه اجتماعی و سیاسی هموار ساخت."