خلاصه ماشینی:
"فردوسی هرگز اشارهای ندارد به اینکه جمشید به هر کجا که میرفته است «چون خورشید میدرخشید و نور از او ساطع میشد»با شگفتی و دلشورهای نگرانکننده باید بگوییم که این داستان بافیهای تخیلی، رویایی،موهوم و خرافی است که سبب میشود استوره ایرانی را(که فرسنگها با استوره یونانی فاصله دارد و به حقیقتهای زندگی بسیار نزدیکتر از دیگر استورههای گیتی میباشد،) نیز خرافه،خرافهنویسی و خرافهپنداری بگویند.
قبل از ادامهی داستان برای آگاه شد از برجهای 12 گانهی فلکی به شعر زیبای زیر توجه فرمایید: برجها دیدم که از مشرق برآوردند سر جمله در تسبیح و تهلیل حی لا یموت چون حمل،1چون ثور،2چون جوزا، 3سرطان،4و اسد5 جمشید و جامجم،سلیمان و انگشتر خاتم،اسکندر و آینه ادامه بخش دهم شاهنامه2 برای رسیدن به نوروز و شرح آیینهای آن شایستهتر است که به عنوان پیش گفتار ابتدا از به وجود آورنده آن بگوییم و سپس به اصل موضوع بپردازیم: جم-برهان قاطع میگوید:پادشاه بزرگ جم-فرهنگ آنندراج میگوید:پاک-منزه -مقدس جم-فرهنگ منتهی الارب میگوید:انبوه از هر چیز-بسیار از هر چیز جم-در بسیاری از متنهای کهن پارسی و همچنین در کارهای اوستایی آمده است که نام جمشید شاه و سلیمان پیامبر بوده است.
نزدیکترین اختلاط جسمی،روحی و فرهنگی این دو نفر با یکدیگر در بیان این داستان نهفته است که جمشید فرمان میدهد ساختمان عظیم،شگفتانگیز و بیمانند «تخت جمشید»توسط دیوان رام شده و در اختیار قرار گرفتهاش بنا شود و سلیمان دستور میدهد تا دیوان در خدمتاش به ساختن ساختمان بسیار بزرگ بیت المقدس مشغول گردند."