خلاصه ماشینی:
"اضافه آنکه مشکل عام بسیاری از داستانهای دیگر شریفزاده-که مشخص نبوده سنوسال یا کلاس شخصیت اصلی است-در این داستان نیز به چشم میخورد.
چهار داستان کتاب زهره،چشم شیشهای، قورباغه در کلاس و امتحان انشا مربوط به مجموعهء چشم شیشهای،هشت سال پس از آخرین کتاب قبلی شریفزاده منتشر شده،و بعد از آن نیز اثر تازهای از این نویسنده برای کودکان و نوجوانان انتشار نیافته است.
مشابهت زیاده شیوه طراحی پیرنگ داستانها نیز باعث شده است که این مجموعه،در کل، فاقد آن تنوع و گونهگونی لازم برای مخاطبان خود باشد اضافه آنکه همان استفادهء ابتدایی و تکراری از شیوه رجعت به گذشته و تداعی در داستانهای دوم و چهارم این مجموعه،نشان میدهد که قدرت تخیل و مانور شریفزاده روی پیرنگهای داستانهایش بسیار محدود است؛چیزی که برای یک نویسنده،آن هم یک نویسندهء کودکان و نوجوانان،اصلا خوشحالکنندهء به نظر نمیرسد.
(در بند کفش پدر مرده،در کلید پدر شهید شده،در سنگر محمود پدر فوت شده،در النگوهای طلا پدر به شهری دیگر رفته، در چشم سیاه و سم طلا،پدر در محلی دور از خانوادهاش زندگی میکند،در علی کوچولو و اتوبوس سبز و پاره ابرهای خونین نیز اگرچه پدر نه کشته شده و نه به سفر رفته،اما عملا از صحنه داستان غایت است.
تنها ضعف گهگاه این نثر آن است که از آنجا که برخی از مسائل داستان برای خود نویسنده روشن است،او گمان میکند که بیان آنها برای مخاطب نیز ضرور نیست."