خلاصه ماشینی:
"حرفهای تسلیبخش برای آقا نترس تا وقتی که باران میبارد کس متوجه نمیشود که عروسکت گریه میکند.
کنترل باید همه پیاده شویم، چمدانها را با کلید باز کنیم و نشان بدهیم که در آنها چه اتفاقی میافتد: گره حوله را باز کنیم، ثابت کنیم که کفش کفش است، سه جوراب پای چپ،دوتا راست.
) نارسیس سگ ملوس بدون قلاده را کجا باید گردش برد؟ به در چنگ میکشد، در راهرو میشاشد، تا من خودم را در آینه تماشا کنم.
روی نوار هیچی نبود:فقط سردرد و عشقی به وراجی کشیده شده.
روزهای تعطیل هربار که کسی اسمی از مسیح میبرد، باید سیگاری روشن کنم.
از شعرهای«پاک کن من» گم شده دیروز پاککنم را گم کردم؛ بدون پاک کن درماندهام.
کار گروهی امروز پاککن جدیدی خریدم، روی کاغذی مصرف شده گذاشتمش و نگاهش کردم.
بعد از ظهر وقتی پاککنم خواب است، با هر دو دست کار میکنم.
باید از وقت استفاده کنم: پاککنم کم میخوابد."