چکیده:
از نظر ارسطو اجزای کیفی تراژدی شامل میتوس(پیرنگ)،سیرت،گفتار(بیان)، اندیشه،منظر نمایش و اواز است.او سه جزء میتوس هر تراژدی را دگرگونی (peripeteia) ،بازشناخت (Angenorsis) و واقعهء دردانگیز/فاجعه (catastrophe) برمیشمارد که سبب هلاک یا رنج قهرمان تراژدی میشود.ارسطو در نگرش منتقدانهء خود به تراژدی در پی یافتن شاخصههای فلسفی آن است.مطالعهء تراژدیهای یونان بوستان به ما نشان خواهد داد«امر تراژیک»،«حس تراژیک زندگی»یا«عنصر تراژیک»حاکم بر جهان تراژدی،قهرمانان تراژیک را در سیطرهء خود قرار داده است.در این راستا با ارائهء نظرات میشل و بینی،کلیفورد لیچ،ماکس شلر،جفری برتون،آرتور شوپنهاور،گئورگ لوکاچ،لوسین گلدمن،والتر کاوفمن،هاینتس کیندرمن،و ورنر یگر در صدد تبیین امر تراژیک به عنوان مهمترین شاخصهء فلسفی تراژدی برخواهیم آمد و آنگاه با توجه به نظرات جورج اشتاینر،گیلبرت موری،ورنر یگر،جرالد الس،و کیلفورد لیچ وجوه تراژیک در تراژدیهای آیسخولوس را نشان خواهیم داد و درخواهیم یافت امر تراژیک به عنوان هسته و جوهرهء اصلی تراژدی از سوی آیسخولوس راهی است برای رسیدن قهرمان تراژیک به شناخت تراژیک؛یعنی«رنج بردن برای آموختن».و با «تحلیل فلسفی امر تراژیک»نشان خواهیم داد که تراژدی نویسان به تراژدی به عنوان فرمی نمایشی در زمینهای در اماتیک مینگریستهاند،یعنی زمینهای که ارکسترا(صحنهء نمایش)را همچون جهان تلقی میکند؛جهان نمایش.همچنین تلاش خواهیم کرد تا آشکار سازیم تراژدینویس،افزون بر جنبهء دراماتیک،از منظر فلسفی هم به تراژدی نگریسته است و«امر تراژیک»در نگرش فلسفی،به محدودیت،فرجام ناگوار،زجر و رنج قهرمان تراژیک و دستیابیاش به فقدان و شناختی رنجآور و معنا میشود؛لذا دو انگارهء تراژیک بودن جزئی جهان و تراژیک بودن جزئی جهان و تراژیک بودن کل جهان را در پایان بررسی و تحلیل خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
"اما به زعم یگر«جنبهء تراژیک تصمیم دلیرانهءآشیل فقط در پیوند با خشم گرفتن او و ناتوانی یونانیان از رام ساختن او نمایان است،زیرا تسلیم نشدندش در برابر کفارهها و تقاضاهای یونانیان سبب میشود که یونانیان به لبهء پرتگاه شکست برسند و دوستش پاتروکلس برای نجات آنان وارد کارزار شود»(همان)و توسط هکتور از پای درآید و با به میدان آمدن آشیل،هرچند هکتور کشته میشود،اما تیری بر پاشنهء آشیل رویین تن نیز مینشیند و هم او که قهرمان اول یونانیان و فاتح ترواست از بین میرود و هم دولتشهر تروا به دست یونانیان منهدم میشود؛و این همانطور که اشتاینر اشاره کرده بود،اولین سرآغاز هنر تراژیک در یونان است،هرچند باید همچون دیگر به این نکته کاملا توجه داشته باشیم که نه تنها در ایلیاد که درتمام فرهنگ یونان باستان«علت نهایی هر رویدادی ارادهء زئوس است و فاجعهء آشیل نیز در نظر شاعر[چیزی]جز اجرای ارادهء الهی نیست»(دیگر،1376،ص 102).
از اینرو،تراژدینویس یونانی ضمن آنکه میخواهد به انسان گوشزد کند که عامل رنج او گناه،تخطی از نظم و قانون،جدایی از خواست خدایان و تعلق خاطر داشتن به غیر آنان،یعنی اتکا به خود و غرور است و بر این باور است که باید از اینها احتراز ورزید تا دچار آن مصایب نشد؛در عین حال،پیام تراژدیهایش نه تسلیم محض در برابر تقدیر که رسیدن قهرمان تراژیک و همراه با او تماشاگر تراژدی به کاتارسیس و تطهیر و پالایش روح است،و اینکه مهمترین قانون زندگی بشری این است که هر چیز را به بها و هزینه میدهند و نه به بهانه."