خلاصه ماشینی:
"میتوانیم پس از تجدید و تبیین سرچشمه و ماهیت مشکل،بحث را چنین خلاصه کنیم که مهمترین مشکلات ما در وضعیت کنونی فلسفه عبارتند از: -عدم اهتمام به روششناسی منطق با رفتار مسائل اساسی فلسفی -غفلت از روند تاریخی در گسست فلسفه و حوزههای سیاسی،اجتماعی و فرهنگ و اخلاق -بیتوجهی به مناسبات و تعامل فلسفه با علوم دیگر در حل معضلات -تقدیم اصل بدیهی در بسیاری از مباحث بنیادین بر جستارهای استدلالی و نظری -طرد رهیافتهای تاریخی در آموزش فلسفه و نادیده انگاشتن بررسیهای تاریخی در تبیین و تعلیم مکاتب فلسفی و دیدگاهها -غفلت از روششناسی در آموزش فلسفه و نادیده انگاشتن اصل«زیبایی در تدوین» در چینش مطالب فلسفی و تقویم و تاخیر آنها -اهتمام اندک به حوزههای اخلاق در فلسفه -بیتوجهی به فلسفههای مضاف و نوع بهره بردن از فلسفه در آنها،در حالی که فلسفههای مضاف همچون اخلاق زیستی،فلسفه دین،الهیات خیر و شر،نفس و جاودانگی آن،فلسفه جامعهشناسی،فلسفه روان،فلسفه تکنولوژی،فلسفه سیاسی، فلسفه فرهنگ،فلسفه فقه(به معنای عام یعنی حوزه پراکسیس)فلسفه هنر و زیباییشناسی،فلسفههای رفتار و تاریخ و...
@گام نخست:باز تعریف در گام نخست باید به چند مساله که در پیوند با یکدیگرند اما هر یک پرسشها و مسائل هنجاری هم هستند توجه کرد: 1-تعریف مرسوم و جاری از فلسفه اسلامی(خاصه)که در ابتدای تمام کتب فلسفه ذکر شده به اینکه فلسفه استکمال قوه نظری به واسطه حصول علم تصوری و تصدیقی است یا صیرورت شخص به نحوی که عالم عقلی شود همسان با عالم عینی،گرچه پرونده تعریفی صحیح و مطابق با شرایط تعریف در منطق است؛اما اولین پرسش این است که آیا این تعریف،فلسفه را به فایده و کار بردش پیوند میدهد؟به عبارتی این تعریف میتواند انتظار ما از توانایی فلسفه در حل مسائل را باز نمایاند؟ اگر این تعریف از دیگر مبادی هشتگانه بیگانه باشد،در آن صورت نمیتوانیم آشکارا از منفعت و فایده این دانش سخن بگوییم."