چکیده:
مقاله حاضر از سه بخش اصلی تشکیل شده است. بخش اول با پرسشی آغاز می شود که کل ساختار این مقاله، بر آن بنا شده است. پرسش این است که«آیا متا فیزیک توصیفی استراوسن یک آموزه است یا نه؟»به نظر می رسد برخی از مشکلات درباره فهم صحیح متافیزیک توصیفی وچگونگی ارتباط آن با متافیزیک اصلاح گرا هنگامی به وجود می آید که متافیزیک توصیفی همچون یک آموزه در نظر گرفته شود. تحقیق درباره این مطلب، با این پرسش ادامه می یابد که «چگونه متافیزیک توصیفی به توصیف ساختاری مفهومی کلی ما و پیوند میان آنها می پردازد؟» در بخش دوم توضیح داده می شود که استراوسن از طریق تحلیل زبانی پیوند گرا به توصیف این ساختارها می پردازد.
بنابرین، با مشخص شدن ماهیت رویکرد تحلیلی استراوسن و ترسیم ارتباط آن با این پرسش که «چگونه تحلیل مقتضی متافیزیک است؟»، این ادعای مقاله بیشتر تایید می گردد که «متافیزک توصیفی یک آموزه نیست، بلکه رویکردی است تحلیلی نسبت به مسایل و آموزه های متافیزیکی مطرح شده در هر برهه و جامعه » در بخش سوم، که هدف اصلی آن جمع بندی مطالب و اثبات مدعا است، به برخی پرسش ها و ابهاماتی اشاره می شود که می توانند موجب خلل در ادعای ما باشند.
مهمترین آنها این پرسش است که «اگر متافیزیک توصیفی یک آموزه نیست، پس دلیل استراوسن برای تحقیق در عناصر ساختاری و ارتباط متقابل میان آنها چیست؟ » با پاسخ به این پرسش، ادعای مطرح شده در مقاله نیز تکمیل می گردد.