چکیده:
باورهای حاکی از خارج به سبب وجود پارهای از امور در جهان، صادق یا کاذبند.ارزش
صدق یک باور را در بسیاری موارد با توسل به ارزش صدق برخی باورهای دیگر میتوان
تعیین کرد؛اما فرایند تعیین ارزش صدق یک باور با توسل به ارزش باورهای دیگر سرانجام
باید در جایی پایان یابد تا اساسا بتوان به ارزش صدق یک باور سرانجام به باورهایی
پایان مییابد که منطقا نوع متمایزی را تشکیل میدهند.این طبقه متمایز همانا
باورهای پایه است.چند مسأله اساسی در این جا باید پاسخ داده شود:1)آیا چنین
باورهایی وجود دارند؟2)اگر وجود دارند، چه نسبتی میان آنها و تجربههای غیر کلامی
واقعی برقرار است؟3)آیا باورهای پایه توصیف کننده تجربههای خصوصی گوینده آن
باورهایند، یا توصیف کننده اموی که قابل مشاهده همگانیاند؟4)آیا این باورها اصلاح
ناپذیرند (یعنی نمیتوانند کاذب باشند یا نمیتوان کذب آنها را اثبات کرد)یا تردید
ناپذیرند(یعنی نمیتوان به نحو معقولی درباره آنها تردید کرد)؟در این مقاله به روش نقادی عقلی نشان داده خواهد شد که باورهای پایه وجود
ندارند.
خلاصه ماشینی:
"پیداست که اگر باوری واقعا به گونهای باشد که فی نفسه صدق خود را تضمین کند و از این بابت نیازی به باورهیا دیگر نداشته باشد، ذاتا موجه خواهد بود و ما نیز کاملا موجهیم که آن را بدون دلیل و مدرک بپذیریم، چون هدف از توجیه یک باور، به تعبیری، تضمین صدق آن باور است و فقط در این صورت میتوانیم مدعی داشتن معرفت و دانش درباره امور شویم.
دلیل عمده بنیادگرایی قوی و محض در دفاع از باورهای پایه خطاناپذیر این است که معرفت هرگز بدون وجود چنین باورهایی تحقق نخواهد یافت؛چون اگر باورهای غیر پایه بر باورهای پایه تکیه نزنند، معرفت دچار دور یا تسلسل خواهد شد و برای پرهیز از این معضل چارهای جز پذیرش باورهای بدیهی یا خطاپذیر ذاتا موجه و بینیاز از اصلاح نیست.
مخالفان نظریه بنیادگرایی قوی و محض نیز میپذیرند که بدون ادراکات مستقیم دادههای حسی اساسا توجیه باورهای تجربی دشوار خواهد بود؛اما این ادراکات را مستقل از عوامل ذهنی و درونی و سایر باورها و معلومات پیش زمینه نمیدانند.
البته تردید نیست که در برخی موارد ممکن است ما آموخته باشیم بدون توسل به مقدمات مستقل یا استنتاجهای آگاهانه به تجربهای پاسخ دهیم و بگوییم مثلا چیزی را دیدهایم یا نه؛اما این مطلب مدعای حامیان وجود باورهای پایه بدوا موجه را بر کرسی نمینشاند و آن را از چنگال دست کم دو انتقاد جدی نمیرهاند:یکی آنکه میتوانیم همچون گیلبرت هرمن مدعی شویم که در این موارد نیز نوعی استنتاج ناآگاهانه 23 به کار رفته است[5]."