خلاصه ماشینی:
"اگر اثر مورد ترجمهء او یک اثر معمولی و مبتذل باشد،ای بسا که در محل جدید(زبان دوم)سر و شکلی حتی زیباتر از سر و شکل اصلی پیدا کند ولی اگر اثری هنری باشد هرمترجم پیشپاافتادهای (یا در تمثیل موردنظر ما هربنا و سرعملهای)از عهدهء این کار برنمیآید.
درست مثل اینکه مسجد شیخ لطف الله را به مقداری خشت و آجر و کاشی بدل کنیم و آنها را در اختیار یک سرعمله یا بنای معمولی قراردهیم و او هم آنها را روی هم قرار دهد،پیداست که چهچیز مضحکی از آب درخواهد آمد!برعکس آن خانهء«بساز بفروش بناساز»معمولی که اگر اجزای آن را به جای دیگر انتقال دهیم کمتر از اصل نخواهد بود اگر زیباتر از اصل نشود!
آن همه ایماژهای شعر فارسی دربارهء رنگ شراب و رنگی که قالیچهء ایرانی دارد و تمام تداعیهای آنها؛آیا اینها از کلمات wine (شراب)و prayer-rug (سجاده)و to day (رنگ کردن)قابل فهم است که بگوییم: Tint[the prayer-rug with wine یا Color یا] Dye و فکر کنیم که آن عبارت انگلیسی:ترجمهء«به می سجاده رنگین کن»است؟مضحکتر از این چیزی در دنیا نخواهد بود!در اینجاست که هرمعماری اگر هوشیار و هنرمند باشد از انتقال همهء اجزای «بنای»غزل حافظ به محیط بیگانه منصرف میشود و اگر ضرورتی ایجاد کرد و ناچار شد که به هردلیلی این کار را انجام دهد،اجزای ساده و قابل انتقالی از آن را،به سلیقهء خود انتخاب میکند و در زبان خود،با آن اجزای ساده و قابل انتقالی از آن را،به سلیقهء خود انتخاب میکند و در زبان خود،با آن اجزای دستچین شده،به معماری میپردازد."