چکیده:
در این مقاله مفهوم عشق از دیدگاه سقراط،افلاطون،ابن عربی و مولوی تعریف شده صفات و ویژگیهای آن مورد بررسی قرار گرفته است. کوشش اصلی نگارنده بر این بوده است که دیدگاه مولوی در این زمینه کاویده شود و مشخص گردید که مولوی عشق را تجاذب ارواح میداند و هدف نهایی وی در نگارش داستان شاه و کنیزک این بوده است که روشن بدارد که:هر عشقی که در عالم زیرین حاصل گردد اگر برمبنای شناخت و معرفت این جهانی باشد از بین رفتی و باعث ننگ است و نام عشق بر آن نمیزیبد و عشقی که علت این جهانی نداشته و بیاختیار حاصل گشته باشد بیتردید علتی آن جهانی دارد و عاقبت،عاشق را بدان سر رهبر خواهد شد. نگارنده این نکته را همان چیزی میداند که شاعر عارف آن را دانه معنی شناخته و در پیمانه حکایت شاه و کنیزک نهاده است و بر این باور است که مرد خرد این دانه را از آن پیمانه بر خواهد گرفت. این مقاله با بیان دیدگاههای اندیشمندانی چون سنایی،عین القضات،عطار و حافظ به فرجام آمده است.
خلاصه ماشینی:
"از شاه میخواهد که زرگر را بطلبد و او را به وصال کنیزک برساند و خود نیز شربتی میسازد و به زرگر مینوشاند که زار و نزارش گرداند و رنگ از چهرهاش بستاند و زیبائیش را زایل کند و بدینسان عشق کنیزک روی به کاستی مینهد و با مرگ زرگر آن عشق نیز دست از گریبان آن دختر برمیدارد:زان که عشق مردگان پاینده نیست زان که مرده سوی ما آینده نیست عشق آن زنده گزین کو باقی است کز شراب جان فزایت ساقی است تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست1 بیشبهه آن دانهء معنی که مولوی برای مرد عقل در این پیمانه نهاده است این است که عشقی که با معرفت این جهانی ایجاد شده باشد از بین رفتنی است و بر آن نام عشق نمیتواند نهاد.
بلکه معشوق است که به عنایت بیعلت،خود را به عاشق میرساند و به اندازهء ظرف او به وی وصال میدهد و به همان اندازه به رازش واقف میکند و محرم خویشش میسازد:وصل خورشید به شب پرهء اعمی نرسد که در آن آینه صاحبنظران حیرانند2 عشق و حقیقت و وصال و معرفت به بیان در نمیگنجند و قال را بدانها راه نیست:مرد را ره ز حال برخیزد حال باید که قال برخیزد3 و سخن راست این است که:سخن عشق جز اشارت نیست عشق دربند استعارت نیست دل شناسد که چیست جوهر عشق عقل از ذرهای بصارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست4 عین القضات همدانی را در حقیقت و حالات عشق تفسیری است شنیدنی،گوید: قچون بنای عشق من بر اصل بود (1)."