خلاصه ماشینی:
"6-حسین خباز(رحیمی)-تهران به بحر علم و ادب چون دری ثمین باشد یگانه گوهر ارزندهی یقین باشد نمیرد آن که دلش زنده شد به دانش و دین کسی که زنده بود تا ابد امین باشد زند شراره به دلها ز شعر شیوایش کلام دلکش و موزونش آتشین باشد به فصل سرد غمانگیز زرد خاطرهها بهار سبز و شکوفای فرودین باشد دلی به سینه چو آیینه مهربان دارد وجود او بری از حرص و آز و کین باشد هماره کوکب اقبال او فروزان باد همیشه دولت و بختش به هم قرین باشد بضاعتی نبود بیش از این رحیمی را که برگ سبز من بینوا همین باشد 7-محمود روحانی(پویا)-تهران حضور استاد ارجمند آقای پروفسور دکتر امین سلمه الله ای همایون دانشی مرد وطن عید نوروزی به شادی بر تو باد ای امین روزگار ای ممتحن ای که در حسن و کمالی مستفاد فاخری فرهیخته،مردی سترگ بر ستیغ پایمردی گشته راد هر زمان،آزادمردی را سزاست رهبری همچون مصدق یاد باد خواستن در اتحاد است و دلیل از تو ایرانی برآید اتحاد رادی و آزادگی راه شماست ای فری یار وطن در اجتهاد روز و شب در کامتان پیوسته شاد ای گرانسنگ ای ادیب و اوستاد 8-محسن منصوری-سلماس تقدیم به استاد روشنضمیر و در ایراندوستی آرش کمانگیر و در استمرار دادخواهی مشترک با حقیر «نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند آفتاب بینیازم تا که تسخیرم کند» آهوی وحشی نیام هر کس به دامش افکند زیر یوغ بردگی از زندگی سیرم کند آن عقابم جایگاهم در فراز کوه قاف کی کبوتر باز یا شاهین به نخجیرم کند سینهام سنگ است نی نرم است چون موی پلنگ هر امیر آید به صید آماج صد تیرم کند من نه آنم غم کند در لای فکرم آشیان دایما جانم خورد،در چلهام پیرم کند از زمستان انتظار آخر نمیدارم از آن صد گلستان در دلم خرداد یا تیرم کند با زر اندودن نمیگردد طلا مس تا مگر حل این دشوار را آسانتر اکسیرم کند خرمم کز دست نامردان نمیگیرم عسل ترس دارم کز چنین زهری نمکگیرم کند حروار آزادگی خواهد دلت ار«محسنا» خیز گو این بحث را استاد امین:پیرم کند 9-جلیل احمدی افشار-شاهین دژ دردت به جان مباد که خود عین مرهمی ما را عزیز مونس و فرزانه همدمی داروندار آنچه تو را هست عاشقیست بیباک عاشقی که ندارد به دل غمی در راه پرنشیب فضایل خداپناه علم تو بیشمار و به هر درد مرهمی اهریمن ار قلم بشکستت،چه باک از آنک ستوار،همچو کوه،گواه تو عالمی آن را که نیست انده خلق و غم وطن هرگز مباد در دلش آثار خرمی دلهای عارفان همهجا جایگاه توست یارب مباد در دلت آشوب و درهمی در حیرتم ز دانش و حلم عظیم تو ای مرد بیهمال که اندر هنر یمی فریاد از اینکه خلق ندانست قدر تو شیون به جای سور،نشید جای ماتمی اندر دیار قحطیزده ای عزیز مصر امید زنده ماندن و احسان حاتمی جلیل احمدی افشار(متولد 1317،شاهین دژ، آذربایجان غربی)،پس از اتمام دورهی دانشسرای مقدماتی تبریز و اخذ دیپلوم زبان انگلیسی،مقاطع لیسانس و فوقلیسانس را گذرانده و بازنشسته آموزش و پرورش است."