چکیده:
این مقاله ضمن شرح کوتاهی از چگونگی تکوین مکتب فرانکفورت،به مراحل مختلف تطور آن اشاره دارد و ویژگی مقابلهء یاران این مکتب را با جوامع تک ساحتی و افراط در آرای مبتنی بر اصالت عمل،برجسته میکند.
نکاه منفی و انتقادی این اندیشمندان در مقولهء هنر به نحو بارزی در تلقی تئودور آدورنو و مشخصا در مفاهیم اوتوپیا1و دیالکتیک منفی ظاهر میشود.آدرنو به ارزیابی وجههء تأیید منظر زیباشناختی آنگونه که در آرای کانت و هگل ترسیم شده،میپردازد و با تحلیل جذاب نشان میدهد که چه عناصری در بن نگاه تأییدی شرایط لازم را برای استیلای خرد ابزاری در هنر فراهم میآورد.رأی منفی آدورنو در تلقی زیباییشناختی رویدادی است که مؤلفههایی همچون پریشانی،شوک،دیگر بودن و خلاف آمد عادت،مقومات اصلی آن است.
خلاصه ماشینی:
"نکاه منفی و انتقادی این اندیشمندان در مقولهء هنر به نحو بارزی در تلقی تئودور آدورنو
نظریهء انتقادی عمیقا بر این باور بود که با استمداد از هنر
به هنر در این است که او وجههء
نگاه به این اثر تردید نداخته است و نمیدانیم آنچه به
آدورنو بر این باور است که در تجربههای هنری پریشانی
آثار هنری ناشی از این است که درک
و فهم ما در این همانها و همسانیها تثبیت شده است.
این کلیت روحی است که اشیا را همسان میکند.
فهم در این عالم نیست،بلکه آنچه هنر بهدست میدهد،
کانت بر این باور است که تجربههای زیباییشناختی به
از هگل تبیین کانت از هنر را نمیپذیرد و بر این باور
اعتماد به این نیست که هنر به فهم ما صورتهایی عرضه
به این نحو تحقق پیدا میکند که مفاهمهء انضمامی در هنر به
هنر این هیئت تازه است.
آدورنو هنر صورتی از فهم است که از منطق ناهمسانها
در تلقی آدورنو هنر باید به گونهای فهمیده شود که
موضعی در آثار هنری محل پرسش است و در ذات فهم آنها
188 FF) آثار هنری برای آدورنو فهم سر
اتجاه67پیوستهء هنر به چگونه فهمیدن آثار هنری است.
عادتهاست و ارزش هنر در این است.
هنر در تلقی آدورنو تأیید صورتهای موجود فهم را
در آثار آدورنو بیان دیگری از این اصل است.
مراد این است که هنر مجال و فضایی پدید میآورد که در آن به حواس
اسرارآمیز میدهد و این همان جنبهء تاریک و بستهء آثار هنری است.
آدورنو آثار هنری را به منزلهء مونادهای بیپنجره خوانده است."