چکیده:
هدف در این مقاله ارائهی تفسیری منسجم از جایگاه و اهمیت شعر و هنر در تفکر لویناس است. این تفسیر مستلزم سه چیز است:1.صورتبندی منسجم و سازگار گزارههای غالبا متناقض لویناس در باب هنر؛2-روش ساختن تفاوت میان دو برداشت از زیباشناسی-یعنی زیباشناسی مادیت و زیباشناسی امر مرئی-در نوشتههای لویناس؛3.ارائهی فهمی مناسب از نسبت میان شعر و امر اخلاقی باتوجه به زبان و اشکال گفتار.نویسنده در بررسی مفهوم شعر با پیروی از روشی تاریخی،به تحلیل و توصیف نگرش کهن و مدرن از این مفهوم و همچنین دیدگاه لویناس در اینباره میپردازد
خلاصه ماشینی:
"معلوم است که لویناس در کار اندیشیدن به اثر یا عمل11اثر هنری به مثابه چیزی کاملا متفاوت از عمل آگاهی از عمل آگاهی ارادی است و این تفاوتی است که ما را قادر میسازد پرسش بنیادین زیباشناسی مدرنیستی را به شیوهای جدید تبیین کنیم:«چیزها در هنر به چه تبدیل میشوند؟»این کافی(یا حتی دقیق)نیست که گفته شود هنر مدرن محاکات و همچنین بازنمایی یا واقعگرایی را به شدت و حدت رد میکند، بدین منظور که خود را از هر آنچه غیر هنر است بپالاید-آموزهی به اصطلاح«تمایزیابی زیباشناختی»که هنر را در مقام اثر یا عمل ناب روح به شمار میآورد.
این«تبعید جان»،به هر معنایی هم که باشد،از نظر لویناس بدان مقصود است که اثر هنری مدرن را نمیتوان به مثابه ابژهی اندیشهگون یا ایدهآلی به شمار آورد که آگاهی برای خود تفسیر میکند و برمیسازد-ابژهای نامحاکاتی یا مطلقا صوری، ابژهای که اصول معتبر سنتی در مورد زیبایی تعیین میکند؛برعکس،اثر هنری اینک دقیقا به منزلهی حد آگاهی تعریف میشود:«قصد[هنر]نمایش واقعیت به صورتی فینفسه است، تو گویی جهان رو به پایان باشد»(همان،ص.
لویناس در بخش سوم« Realite et son ombre »[واقعیت و سایهاش]این از خود به درشدگی یا بیرونیت را موقتا نوعی اختلال به شمار میآورد:در این فاصله،یا در این میان که در آن زمان حاضر دیگر فرار یا در نور دیدن نیست بلکه نوعی وقفهی زمانی است که گذشته را از آینده جدا میسازد،در زمان ملالآوری تندیس یا در تقدیر قهرمان تراژدی که برایش فاجعه همیشه پیشاپیش رخ داده است22؛ هنر دقیقا همین دیمومیت را در وقفهی زمانی به بار میآورد،در آن عرصهای که یک موجود قادر میشود[ااین واقعه را]درنوردد،لیکن در آن[واقعه]سایهاش بیحرکت میشود."