خلاصه ماشینی:
"مهدی برنامهاش در اصفهان فعال بود و محمد در تهران،در سال 45 با تغییر ایدئولوژیک سازمان،مهدی از آنها جدا میشود و گروه مهدویون را تشکیل میدهد.
این گروه تشکیل میشود و مهدی و محمد شروع به عضوگیری میکنند و ما عضو گروه میشویم.
بعضی از آن بچهها هنوز به مجاهدین وابستگی داشتند و معتقد بودند برای اینکه بشود بهتر مبارزه کرد،باید به مجاهدین ملحق شد، اما مهدی و محمد کاملا با این فکر مخالف بودند و معتقد بودند که سازمان مشکلات اساسی فکری و ایدئولوژیکی دارد.
گروه مهدویون از همان ابتدا با انجمن حجتیه که معتقد بود باید فساد زیاد شود تا امام زمان بیایند،مرزبندی مشخصی داشت و معتقد بود باید زمینههای فکری و فرهنگی برای ظهور آقا را با تلاشهای مستمر خود فراهم کنیم.
در آنجا فقط بازجوئی بود یا شکنجه هم بود؟ بار اول شکنجه نبود،چون نقشهشان این بود که ما را آزاد کنند و *شهید مهندس محمد امیر شاهکرمی.
آیا خاطرات آن دوران برایتان شیرین است یا زجرآور؟ از جهت اینکه واقعا برای همه ما هیچ چیز جز رضای خدا مهم نبود و فقط در فکر این بودیم که در راه خدا مبارزه کنیم،بسیار دلنشین بود.
قبل از دستگیری،آیا توسط برادرانتان و دیگران در جریان شکنجهها و اوضاع زندان قرار گرفتید؟ بله،مخصوصا اینکه ما زندگی مخفی داشتیم و اسحله حمل میکردیم و حکم برای ما اعدام بود.
خواهرم فخر السادات زندگی مخفی داشت و شاید یکی از عللی که ما را آزاد گذاشته بودند،این بود که میخواستند به او دسترسی پیدا کنند،به همین دلیل ما به نهایت احتیاط با خواهرمان تماس میگرفتیم."