الیاده با گردآوری انبوهی از نمادها،افسانهها و آیینهای باستانی و تفسیر آنهامطابق جهانبینی خاص خویش که بر مبنای نوعی هستیشناسی ثنوی تقابل لاهوت و ناسوت استوار است به این نتیجه میرسد که انسان مذهبی در جوامع باستانی به دو نوع زمان معتقد بوده است:یکی زمان عادی و معدود و تاریخی که چون روزگار گذران بر حیات ناسوتی بشر در جهان سپنجی ساری است به صورت استمراری برگشتناپذیر،همراه خود تلاشی و زوال میآورد و همه چیز را به نابودی میکشد و به قول هیدگر«زمان مرگ»است و دیگری زمان مقدس زبان اساطیری که پایا و کاستیناپذیر است.
(صفحه 8) مع هذا الیاده معتقد است که«مسایل فلسفه اولی در اثر آشنایی با هستیشناسی پیشینیان میتواند احیاء شود»و با این اعتقاد در بعضی آثار دیگر خود و از جمله رساله در تاریخ ادیان کوشیده است که اصول و مبانی این هستیشناسی را معرفی کند.