به هوای وصل یاران ادب و هنر

"*فضل و ادب مرد مهین نیت اویست‌ شاید که نپرسی ز پدر و زعم و خالش‌ *فضل باید بر آوازه‌ اصل ناید برون ز دروازه (به تصویر صفحه مراجعه شود) چه می‌باید کرد؟ پروین نوری وزیری،تهران ای دل ار یار نشد یار چه می‌باید کرد؟ بهر بی‌مهری دلدار چه می‌باید کرد؟ این دل غم‌زده دیریست که بیمار تو است‌ ای طبیب دل بیمار چه می‌باید کرد؟ رخ نهان کرد ز ما آن مه شیرین حرکات‌ بهر یک لحظه‌ی دیدار چه می‌باید کرد؟ تو در اندیشه‌ی پنهان شدن و قهر و فرار من که با این‌همه آزار،چه می‌باید کرد؟ شب و بیداری و بی‌خواب یو این جنگ و گریز با دو چشم تر و بیدار چه می‌باید کرد؟ طعنه از سوی رقیب و ز من انکار رقیب‌ با دل خود به جز انکار چه می‌باید کرد؟ گشته‌ام زار و پریشان چو ز آزار زمان‌ غیر زاری به من زار چه می‌باید کرد؟ زیرورو کرد مرا این غم غذار دلا راستی با غم غذار چه می‌باید کرد؟ چند سروده اسکندر عکاشه،تهران *تو نیستی خانه خالی خالی خالی است گل‌ها دست‌های مهربان تو را می‌جویند و من بوی تو را اکنون کجایی و از کدام درد به خود می‌پیچی؟ وقتی تو نیستی سیب نیست مهربانی نیست ایمان نیست *تو نیستی دنیا خالی خالی خالی است جنگل دست‌های مهربان تو را می‌جوید و من بوی تو را و تو نیستی و هرگز نخواهی آمد وقتی تو نیستی شقایق نیست زندگی نیست به بپشت پنجره می‌روم و به ابدیت خیره می‌مانم *نشسته بودیم نومید و یخ‌زده از زمهریر زمستان ناگاه باد بهاری وزیدن گرفت و ما رقص‌کنان سر از دل خاک تیره بیرون آوردیم اما دریغ بذرسترون را چه فرق می‌کند زمهریر زمستان یا باد بهاری *مزرعه‌ای را آبیاری می‌کنی سنگ بر سنگ می‌روید و دیوار بر دیوار و تو در میان زندانی نشسته‌ای که خود آن را آبیاری نموده‌ای."