خلاصه ماشینی:
"دو سال بعد جولیو کاچینی همین داستان را برای نخستین بار به شیوهی آریا (Aria) یعنی آواز اصلی اپرایی به کار برد و به این ترتیب اپرا سر و صورت امروزیتری به خود گرفت تا اینکه کلودیو مونته وردی آمد و شروع به تصنیف (به تصویر صفحه مراجعه شود)قطعاتی به شکل مادریگال (Madrigal) کرد.
قافیه و مفعله را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا اجرای اپرای مولوی به میانه رسیده بود که این فکر از ذهنم گذشت:چرا چنین اپرایی به شکل عروسکی اجرا میشود؟یعنی زمانی که کارگردان در مراحل پیش تولید اثر قرار داشته و در حال تعیین استراتژی برای شکل و شمایل اجرایش بوده،چرا چنین تصمیمی گرفته است؟ آیا از قبل بنا بوده تا اجرایی عروسکی صورت گرفته و همهی این چینشها و طراحیها برود در خدمت اینگونهی نمایشی؟یعنی اصل بر اجرایی عروسکی بوده حالا هر قصهای که میخواهد باشد؟مولوی یا عاشورا فرقی نمیکند.
حال اگر بپذیریم مخاطبین این اپرا دو دستهاند:یک دسته کسانی که مولوی را میشناسند و به سالن آمدهاند و دسته دوم کسانی که او را نمیشناسند و به دیدن این نمایش آمدهاند، حالا بعد از اتمام کار پاسخ هر دسته در مقایسهی برداشت با قبل و بعد از دیدن نمایش در چیست؟یا چه میتواند باشد؟پیشتر اشاره شد که درآوردن یک خط روایی از دل اشعار مولوی در نوع خود کار قابل توجهی است که امکان نمایشی کردن اثر را میسر نموده،ولی این به غریبپور نویسنده برمیگردد و ربطی به غریبپور کارگردان ندارد."