خلاصه ماشینی:
"آتلیه کبود،با این که با پرش از مسائل و سالهایی،همراه است،ولی باز هم در حد تاریخچه حقیر مجسمهسازی،دایرة المعارف خوبی است!در ابتدا قرار بود که درباره سقاخانه و چگونگی پیدایشاش صحبت کنیم که تناولی رد کرد؛چون معتقد بود در کتاب آتلیه کبود حرفهایش را زده.
نه این که فرمالیستی باشد،بلکه او سعی کرده محتوای نشانههای به ارث رسیده به نژاد ایرانی معاصر را تغییر دهد،یا بهتر است بگویم از محتوای آشنا برای ایرانی،خالیشان کند.
تناولی بازخوانی جدیدی از فرم این نشانهها برای انسان امروزین جامعه ما دارد و میگذارد تماشاگر خودش محتوایش را به فرمها اضافه کند.
و چه قدر این اضافه کردن طاقتفرساست؛چون نشانهها آشنایند،اما دیگر آن کار کرد را ندارد؛یا بسترشان تغییر کرده یا فرمشان دگرگون شده.
حالا چرا نباید یک قطعه سه بعدی هم به این عمومیت برسد و چنان محبوبیت ملی پیدا کند که همه جا پیدا شود!به نظرم اشکالی که ندارد هیچ،خیلی هم خوشحالم میکند.
بعد از گذشت قریب به چهار دهه از ساختن هیچ-ها، امروز که به آنها نگاه میکنید،چه تطابقی وجود دارد میان آنها و شرایط اجتماعی و فرهنگی اطرافتان در آن زمان؟ قبلا گفتهام که در چه شرایطی آنها را ساختهام.
شما در دهه چهل نشانههایی را که نزد مردم شناسنامهدار بود و جایشان در شاه عبد العظیم، آوردید روی دیوار گالریها با مخاطبان خاص.
شاید در دهه چهل نیاز به دوبارهسازی و امروزی شدن و توجه به اصل چنان در فضا پراکنده بود که نسل من حاضر نبود با این که در فرنگ تحصیل کرده بود،همان اداهای فرنگی را در بیاورد."