خلاصه ماشینی:
"مور مدعی بود اشتوت،"جدایی مکانی"را در مورد اشیاء و کیفیات، به معنای واحدی بهکار برده و مرتکب خلط معنا شده است؛«نکته اصلی پرفسور اشتوت مبتنی بر این فرض است که هیچ تمایزی بین معنایی که در آن دو شیء انضمامی میتوانند"مکانا جدا"باشند و معنایی که در آن دو مشخصه میتوانند"مکانا جدا"باشند،وجود ندارد...
اشتوت مدعی است از آنجا که ما به عنوان مثال،دو توپ فوتبال مشابه را از هم متمایز میکنیم مبنای این تمایز باید در مقومهای آنها قرار داشته باشد و از آنجا که کیفیات،تنها مقومهای اشیاء هستند در نتیجه،سفیدی این توپ باید هستندهای متمایز از سفیدی توپ دیگر باشد حتی اگر آن دو،کیفیتا نامتمایز باشند.
"انتزاعی"در تلقی ویلیامز،امری ناکامل،جدا شده،لاغر، تحلیلرفته52و یا باریک62است که به لحاظ ذهنی آنرا جدا از امر کامل (جزئی انضمامی)درنظر میگیریم؛«فرض من این است که تفسیر خیلی مفید و سازگار از"انتزاعی بودن"،به استعمال لفظی آن نزدیکتر است یعنی مشخص کردن بخشی که مصنوعا از کلی که به آن تعلق دارد جدا کردهاند؛عنصری که از زمینه وجودی طبیعیاش72جدا لحاظ شده است.
43 از سوی دیگر،کمپبل متذکر میشود که انتزاعی بودن تروپها،بدین معنا نیست که توسط ذهن شاخته شده باشند زیرا موارد بسیاری از جمله اشیاء انضمامی نیز مدنظر ذهن قرار میگیرند ولی هیچکدام از آنها مخلوق ذهن نیستند.
تروپها،جزئیهای انتزاعیی هستند که سکونتگاه مکانی داشته و در پیوستگی با دیگر کیفیات وجود دارند و توسط عمل انتزاع،تشخیص داده میشوند ولی این تشخیص به معنای مخلوق ذهن بودن آنها نیست؛«از نظر ویلیامز و ما که ادامهدهنده راه او هستیم انتزاعی، به نامعین یا کاملا نظری اشاره ندارد."