خلاصه ماشینی:
"اگر ما واقعا آنچه را که در اینجا آورده شد باور داشته باشیم،به ناچار باید اعتراف کنیم که موضوع این نوشته یعنی آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غربی،در هر صورت از محدودهء ظاهری خود فراتر میرود و دیگر منظور نمیتواند این باشد که از چه موقع مشخص تاریخی،ایرانیان با نام و احتمالا آثار افرادی همچون دکارت و کانت و غیره آشنا شدهاند بلکه مسئله این است که از چه موقع یا بهتر است بگوییم از چه دورهای نسبت به خود و نسبت به جهان غیر خود،یعنی غرب، نه فقط نظرگاه جدیدی پیدا کردهاند بلکه بر اثر برخورد و شناخت آن،نسبت به خویشتن نیز وقوف بیشتری کسب کردهاند.
با توجه به وجوه بسیار متعدد و پیچیدهء مسائل انسانی و خاصه به سبب عدم امکان هر نوع انتزاع و جداسازی واقعی در میان آنها،بدون موضعگیری و قرارداد،باید گفت علاوه بر اینکه در میان این عوامل همیشه روابط تأثیر و تأثر متقابل بسیار عمیقی وجود دارد ولی در هر صورت باز از لحاظی، بیشتر عوامل فرهنگی است که احتمالا میتوانند جنبهء صرف زیربنایی پیدا کنند و بقیهء امور را مقید و مشروط به خود سازند؛ زیرا به هر ترتیب،سهم و کاربرد سیاست و اقتصاد و صنعت و غیره را فقط براساس درجهء فهم بشر میتوان سنجید و ارزشیابی کرد و ذهنی که در مقابل آنها صرفا حالت انفعالی،دارد،نه فقط از استفادهء درست آنها محروم است بلکه نسبت به خود و عقل و اراده نیز دچار غفلت است و هرآنچه بر سر او میآید،صرفا جنبهء تحمیلی پیدا میکند و عملا عاید نهایی او نیز جز جهل مرکب- یعنی نوعی اسارت نادانسته-چیز دیگری نمیتواند باشد."