خلاصه ماشینی:
"شمس الدین سیدان-تهران برای بزرگداشت ادیب برومند نو بهار است و به گل دشت و دمن روح افزاست باد از زلف عروسان چمن نافه گشاست لاله با ساغر پر باده روان است به باغ مست،نرگس ز چنین جام می روحافزاست نغمهی بلبل خوش خوان به چمن شور افکن سرو در رقص به آهنگ دلاویز صباست شد بنفشه بر گل سر به گریبان از شرم قد گلبن ز شکوفایی گل نیز دوتاست سرو را بوسه زند جوی به پا از سر شوق ده زبان سوسن آزاده سمن را به ثناست موسم باغ و تماشای گل و لاله رسید راغ پر لطف و صفا،ساحت بستان زیباست گزد انگشت تحیر ز تماشای بهار عقل گوید:که چنین روح جهان را آراست؟ خبر شادی گلشن برساند به سپهر مرخ خوشخوان که بدین سان ز طرب نغمهسراست از کرم تا بود این گونه گهربار،سحاب کار بیبرگ و نوایان گلستان به نواست سخنی نیز بگویم به بهاران سخن از«ادیبی»که ورا طبع گهرزا دریاست ز آن«برومند ادیبی»که به اشعار بلند بحر مواج سخن را گهری بیهمتاست آن که مهر وطنش گشت سبب تا زینسان دفتر دلکشی از شعر روانبخش آراست هم از آزادیش آمد به سخن پیغامی چه پیامی که در آن نیست نشان از کموکاست آشنا گشت به درد غم عاشق آری هم از این درد به جان و دل وی بس غوغاست کم توان یافت بهر عصر چو وی شاعر فحل گر به هر شیوه بخوانیش تو استاد،بجاست هم به بویی که بیاموزد از او فن سخن بویهی صحبت او از دل و جان مشکان راست دکتر عباس کیمنش«مشکان گیلانی» -تهران گله از بخت این غزل را در منتهای دلتنگی دو روز پس از فوت همسرم سرودم."